حبل الله المتین

(نحن حبل الله الذی قال الله: وَاعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللَّـهِ جَمِیعًا وَلَا تَفَرَّ‌قُوا)

حبل الله المتین

(نحن حبل الله الذی قال الله: وَاعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللَّـهِ جَمِیعًا وَلَا تَفَرَّ‌قُوا)

حبل الله المتین
دنبال کنندگان ۲ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید

۳ مطلب در آذر ۱۴۰۳ ثبت شده است

معرفی اجمالی حضرت ام‌البنین

حضرت ام‌البنین (سلام‌الله‌علیها) که نام اصلی ایشان فاطمه بنت حزام کلابیه است از خانواده‌ای شریف و بزرگوار بود که به شجاعت، سخاوت، و دیانت مشهور بوده‌اند. ایشان به دلیل ویژگی‌های اخلاقی برجسته و نیت خالصانه برای خدمت به اهل‌بیت (علیهم‌السلام)، توسط امیرالمؤمنین علی (علیه‌السلام) به همسری برگزیده شدند.

نام او فاطمه بود که بعدها و پس از ازدواج با امیر المؤمنین علیه‌السلام با کنیه "امُّ البنین" (مادر پسران) مشهورشد. پدر و مادرش از خاندان بنی کلاب از اجداد بزرگ حضرت محمد (ص) بودند و دارای خوبیها و صفات خانوادگی مشترک بودند به گفته تاریخ فاطمه دختری پاکدل وباتقوا بود. وی شرافت خانوادگی و اصالت ذاتی و پاکی فطری را با نیروی جسمانی و زیبایی ظاهری یکجا به همراه داشت. روان پاک و روح تابناک این بانوی پاکدامن که بعدها به ام البنین شهرت یافت چنان در آسمان ایمان ما درخشید که پس از حضرت فاطمه (س) دختر پیامبر (ص) بلندترین مقام را در میان زنان مسلمان احراز کرد.

فضایل اخلاقی، کمالات انسانی، نیروی ایمانی، ثبات و پایداری، شکیبایی و بردباری، بصیرت و دانایی، نطق و سخندانی او را به شایستگی ، بانوی بانوان کرده بود.

 حزام بن خالد بن ربیعة بن وحید بن کعب بن عامر بن کلاب[1]پدر ام البنین است مردی شجاع و دلیر و راستگو که از صفات ویژه اوست. وی از استوانه‌هاى شرافت در میان عرب به شمار مى‌رفت و در بخشش، مهماننوازى، دلاورى و رادمردى و منطق قوی مشهور بود.تاریخ ویژگیهای این مرد بزرگ را به مناسبتهای گوناگون چون جریان خواستگاری ام البنین و ازدواج حضرت علی علیه‌السلام ذکر می کند

مادر بزرگوار ام البنین ثمامه (یا لیلی) دختر سهیل بن عامر بن جعفر بن کلاب از اجدادرسول خدا وامیرالمومنین[2] است که در تربیت فرزندان کوشا بوده و تاریخ از وی چهره درخشانی را به تصویر کشیده است. بینش عمیق، دوستی با اهل بیت و دوستی با فرزندان در کنار وظیفه مهم مادری و چونان معلمی دلسوز آموختن باورهای اعتقادی و مسایل مربوط به همسرداری و آداب معاشرت با دیگران از جمله ویژگیهای خاص این بانو است.

خاندان این بانو از خاندان‌هاى ریشه‌دار و جلیل القدر بود که به دلیرى و دستگیرى معروف بودند وهر یک در بزرگی و شرافت به گونه ای مشهور گشته‌اند.

فضائل اخلاقی حضرت ام‌البنین

حضرت ام البنین فضائل و کمالات بسیاری دارد که می‌شود در مورد آن سخن گفت؛ ولی در این نوشتار به یکی از فضائل و ویژگی‌های حضرت که نقش مهمی در عظمت و بزرگی و جلالت پیدا کردن این بانو داشته و ایشان را محبوب دل اهلبیت علیهم‌السلام نموده سخن خواهیم گفت.

۱. ایثار و فداکاری

یکی از ویژگی‌های برجسته حضرت ام‌البنین (سلام‌الله‌علیها) ایثار ایشان در خدمت به اهل‌بیت (علیهم‌السلام) بود. پس از ازدواج با امیرالمؤمنین (علیه‌السلام)، ایشان با نهایت احترام و محبت به فرزندان حضرت زهرا (سلام‌الله‌علیها) رسیدگی می‌کردند و هیچ‌گاه جایگاه خود را بالاتر از آنها ندانستند. محبت مادری ایشان به امام حسن و امام حسین (علیهم‌السلام) زبانزد تاریخ است.

ایثار و فداکاری حضرت ام‌البنین (سلام‌الله‌علیها) یکی از زیباترین جلوه‌های شخصیت این بانوی بزرگوار است که در تاریخ اسلام ثبت شده است. این ویژگی‌ها نه‌تنها در تربیت فرزندان ایشان، بلکه در رفتار، گفتار، و عملکردشان در قبال اهل‌بیت (علیهم‌السلام) و واقعه کربلا نمایان است. در ادامه، با استناد به منابع تاریخی و سخنان بزرگان، ابعاد مختلف ایثار و فداکاری این بانوی بزرگ را بررسی می‌کنیم.

معنای ایثار و جایگاه آن در معارف اسلامی

ایثار به معنای از خود گذشتگی ایثار یعنی مقدّم داشتن، «آثَرَهُ أیْ قَدَّمَه علی نفسه»

یعنی مقدم کردن دیگرى بر خود در رساندن منفعت و دفع زیان، نسبت به چیزى که خود بدان نیازمند است.[3]

ایثار در معارف اسلامی از جایگاه بسیار بالا و ولایی بر خورد دار است بگونه‌ای که در روایتی علت برتری امت آخر الزمان و امت رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله بر دیگر امت‌ها را وجود صفت ایثار در آنها بیان می‌دارد.

سهل بن عبداللّه: قالَ موسى علیه‌السلام: «یا رَبِّ، أرِنی دَرَجاتِ مُحَمَّدٍ و اُمَّتِهِ.قالَ: یا موسى، إنَّکَ لَن تُطیقَ ذلِکَ، و لکِن اُریکَ منزلة مِن مَنازِلِهِ جَلیلَةً عَظیمَةً فَضَّلتُهُ بِها عَلَیکَ و عَلى جَمیعِ خَلقی. قالَ: فَکَشَفَ لَهُ عَن مَلَکوتِ السَّماءِ فَنَظَرَ إلى مَنزِلَةٍ کادَت تَتلَفُ نَفسُهُ مِن أنوارِها و قُربِها مِنَ اللّه ِ عز و جل، قالَ: یا رَبِّ، بِما ذا بَلَّغتَهُ إلى هذِهِ الکَرامَ؟! قالَ: بِخُلُقٍ اِختَصَصتُهُ بِهِ مِن بَینِهِم و هُوَ الإِیثارُ . یا موسى، لا یَأتینی أحَدٌ مِنهُم قَد عَمِلَ بِهِ وَقتا مِن عُمُرِهِ إلاَّ استَحیَیتُ مِن مُحاسَبَتِهِ، وَ بوَّأتُهُ مِن جَنَّتی حَیثُ یَشاءُ».[4]

در این روایت به وضوح خدای متعال علو درجات پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله و امت او را به جهت بودن صفت ایثار در آنان بر می‌شمارد، یعنی ایثار خصلتی است که در هرکس باشد باعث تعالی و علو درجه او خواهد شد.

در اصحاب و یاوران اهلبیت علیهم‌السلام نیز هر کس اجر و قرب بیشتری پیدا کرده و به جایگاه بزرگی رسیده اهل ایثار و از خود گذشتگی بوده یک نمونه آن سلمان فارسی است که شخصی محضر امام باقر رسید و سؤال کرد: «مَا أَکْثَرَ مَا أَسْمَعُ مِنْکَ یَا سَیِّدِی ذِکْرَ سَلْمَانَ اَلْفَارِسِیّ» چرا مدام از سلمان فارسی یاد می کنید؟

حضرت فرمود: اولا نگو سلمان فارسی بلکه بگو سلمان محمدی و ثانیا «لِثَلاَثِ خصال: أَحَدُهَا: إِیثَارُهُ هَوَى أَمِیرِ اَلْمُؤْمِنِینَ (عَلَیْهِ‌اَلسَّلاَمُ) عَلَى هَوَى نَفْسِهِ»، به جهت سه خصلت که در او بود، اولین آن خصلت ها ایثار او است. او خواست امیر المؤمنین را بر خواست خود مقدم می‌داشت.

مهم نیست من دلم چی‌می‌خواد، مهم نیست راحتی من در چیه؟ من مهم نیستم علی مهمتر است. او را بر خود مقدم می‌کرد.[5]

پس یکی از آثار مهم ایثار محبوب شدن نزد خدا صاحب مقام شدن نزد خدا واهلبیت علیهم‌السلام هست. اگر حضرت ام البنین نیز چنین مقامی پیدا کرده یکی از علت‌های آن  ایثار و از خود گذشتگی بود که حضرت داشت. برای همین نزد اهلبیت مقام داشت. همیشه از او یاد می‌کردند. حضرت زینب او را مادر خطاب می‌کرد. احترام کامل یک مادر را برای او می‌گذاشت.

«عالم ربّانی، زین الدین، معروف به شهید ثانی (متوفی 965 ه.ق) می‌نویسد: امّ البنین (سلام الله علیها) از بانوان با معرفت و پرفضیلت بود. نسبت به خاندان نبوّت، محبّت و دلبستگی خالص و شدید داشت و خود را وقف خدمت به آنان نموده بود. خاندان نبوّت نیز برای او جایگاه والایی قائل بودند و به او احترام مخصوصی می گذاشتند. در روزهای عید، به احترام او به محضرش می رفتند و ادای احترام می کردند و حضرت زینب (علیها السلام) پس از بازگشت از سفر کربلا به مدینه، به محضر او رفت و شهادت فرزندانش را به او تسلیت گفت.»[6]

ابعاد ایثار در زندگی حضرت ام البنین علیها‌السلام

۱. ایثار در جایگاه مادری و همسری

۱.۱ احترام و محبت به فرزندان حضرت زهرا (سلام‌الله‌علیها)

حضرت ام‌البنین پس از ازدواج با امیرالمؤمنین علی (علیه‌السلام) به‌عنوان همسر دوم، خود را وقف خدمت به فرزندان حضرت زهرا (سلام‌الله‌علیها) کرد. ایشان نه‌تنها هیچ‌گاه برای خود جایگاهی جداگانه قائل نشدند، بلکه به فرزندان حضرت زهرا (سلام‌الله‌علیها) مانند مادری دلسوز محبت می‌کردند. تاریخ نقل کرده است که ایشان هرگز اجازه نمی‌دادند حتی کلمه‌ای گفته شود که باعث ناراحتی امام حسن و امام حسین (علیهماالسلام) شود.

نوشته اند که ام البنین علیهاالسلام خود را مادر فرزندان حضرت زهرا علیهاالسلام به ویژه دو سبط پیامبر اکرم(ص) نمی دانست؛ بلکه خود را کنیز آنان محسوب می کرد و تلاش داشت تا آنان جای خالی مادر را در زندگی احساس نکنند. فرزندان رسول خدا صلی الله علیه وآله در وجود این بانوی پارسا، چنان مهر و عاطفه می دیدند که رنج فقدان مادر را احساس نمی کردند. وقتی از روز نخست به خانۀ امام وارد شد، حسنین (ع) هر دو مریض بوده، در بستر افتاده بودند؛ اما این مادر انقلابی و فداکار به محض آن که وارد خانه شد، خود را به بالین ایشان رسانده، هم چون مادری مهربان به دل جویی و پرستاری از آنان پرداخت.

۱.۲ تغییر نام از «فاطمه» به «ام‌البنین»

یکی از نشانه‌های ایثار حضرت ام‌البنین (سلام‌الله‌علیها) این بود که پس از ازدواج با امیرالمؤمنین (علیه‌السلام)، درخواست کردند که ایشان را «فاطمه» صدا نزنند. دلیل این درخواست این بود که نمی‌خواستند با شنیدن نام «فاطمه»، یاد حضرت زهرا (سلام‌الله‌علیها) در قلب فرزندان ایشان زنده شود و موجب غم و اندوه آنان گردد. این اقدام، اوج ایثار و محبت مادری ایشان را نشان می‌دهد.[7]

علاّمه حاج شیخ باقر شریف قرشی؛ نویسنده کتاب عباس بن علی، رائد الکرامه در فضیلت حضرت ام البنین علیهاالسلام می نویسد:

در تاریخ دیده نشده است که زنی نسبت به فرزندان هووی خود محبتی خالصانه ورزد و آنان را بر فرزندان خویش پیش تر بدارد جز این بانوی پاک؛ یعنی ام البنین علیهاالسلام.[8]

۲. ایثار در تربیت فرزندان برای حمایت از امام زمان (علیه‌السلام)

ام البنین رهیافته مکتب امیر المؤمنین است او درس عش به علی و اولاد علی از پدر و مادر آموخته و با آمدن به خانه امیر المؤمنین علیه‌ا لسلام بر این عشق افزوده شده او حدیث رسول خدا سرلوحه زندگی خود و سرلوحه تربیت فرزندان خویش قرار داده که حضر ختم مرتبت می‌فرماید: أدِّبوا أولادَکُم على ثَلاثِ خِصالٍ : حُبِّ نَبیِّکُم، و حُبِّ أهلِ بَیتِهِ، و قِراءةِ القرآنِ.[9]

فرزندان خود را بر سه خصلت تربیت کنید: دوست داشتن پیامبرتان، دوست داشتن اهل بیت او و خواندن قرآن.

حضرت ام‌البنین (سلام‌الله‌علیها) در تربیت فرزندان خود، عشق به اهل‌بیت و فداکاری در راه دین را محور قرار دادند. نتیجه این تربیت، چهار فرزند شجاع و فداکار بود که در کربلا جان خود را برای حمایت از امام حسین (علیه‌السلام) و اهداف والای او تقدیم کرد.

 

۲.1 نمونه‌های تاریخی از تربیت ایثارگرانه حضرت ام‌البنین (سلام‌الله‌علیها)

1. ۲.۱ رفتار و کلام با حضرت عباس (علیه‌السلام)

حضرت عباس (علیه‌السلام)، به‌عنوان برجسته‌ترین فرزند حضرت ام‌البنین (سلام‌الله‌علیها)، نماد شجاعت، وفاداری و ولایت‌مداری است. تاریخ‌نویسان نقل کرده‌اند که حضرت ام‌البنین (سلام‌الله‌علیها) از کودکی به عباس (علیه‌السلام) می‌گفتند:

«فرزندم، تو باید حامی حسین (علیه‌السلام) باشی. او امام توست و تو سرباز اویی.»

این تعلیمات باعث شد که حضرت عباس (علیه‌السلام) در کربلا به اوج ایثار و وفاداری برسند. ایشان پرچم‌دار سپاه امام حسین (علیه‌السلام) بودند و تا آخرین لحظه عمر، حتی به قیمت جان خود، از امام زمانشان دفاع کردند.

 

2.1.۲ اعزام فرزندان به کربلا

هنگامی که امام حسین (علیه‌السلام) برای قیام عاشورا عازم کربلا شدند، حضرت ام‌البنین (سلام‌الله‌علیها) با رضایت کامل، چهار فرزند خود را برای حمایت از ایشان فرستادند. این تصمیم، نشان‌دهنده اوج ایثار و وفاداری این بانوی بزرگوار است. ایشان به فرزندان خود سفارش کردند که تا پای جان از امام حسین (علیه‌السلام) و اهداف او دفاع کنند.

 

2.2. روحیه شهادت‌طلبی در فرزندان حضرت ام‌البنین (سلام‌الله‌علیها)

2.2.1 نقش حضرت ام‌البنین (سلام‌الله‌علیها) در شکل‌گیری این روحیه

روحیه شهادت‌طلبی در فرزندان حضرت ام‌البنین (سلام‌الله‌علیها) نتیجه تربیت عمیق دینی و معنوی ایشان بود. ایشان با آموزش عشق به خدا، پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) و اهل‌بیت (علیهم‌السلام)، فرزندان خود را به افرادی آماده برای فداکاری در راه حق تبدیل کردند.

 

2.2.2 تأثیر این تربیت در واقعه کربلا

در کربلا، هر چهار فرزند حضرت ام‌البنین (سلام‌الله‌علیها) به عنوان نماد شجاعت و ایثار شناخته شدند. حضرت عباس (علیه‌السلام)، که پرچم‌دار سپاه امام حسین (علیه‌السلام) بود، و برادرانش، تا لحظه آخر در کنار امام ایستادند و جان خود را در این راه فدا کردند. این ایثار، حاصل تربیت مادری بود که از کودکی به آنها عشق به امام و آرمان‌های الهی را آموخته بود.

 

2.2.3. سفارش به حضرت عباس (علیه‌السلام)

تاریخ‌نویسان نقل کرده‌اند که حضرت ام‌البنین (سلام‌الله‌علیها) همواره به فرزندان خود، به‌ویژه حضرت عباس (علیه‌السلام)، توصیه می‌کردند که از امام حسین (علیه‌السلام) حمایت کنند.

این توصیه‌ها باعث شد که حضرت عباس (علیه‌السلام) در کربلا به اسوه‌ای از وفاداری و شجاعت تبدیل شود.

هنگامی که امام حسین(ع) آهنگ ترک مدینه و تشرف برای حج و به دنبال آنْ هجرت به سوی عراق کرد، ام البنین(س) به همراهان امام حسین(ع) چنین سفارش می‏کرد: «چشم و دل مولایم امام حسین(ع) و فرمان‏بردار او باشید.[10]

 

۳. ایثار در پذیرش شهادت فرزندان

یکی از جلوه‌های برجسته ایثار حضرت ام‌البنین (سلام‌الله‌علیها) پذیرش خبر شهادت فرزندانشان در کربلا بود. هنگامی که بشیر، پیام‌آور واقعه کربلا، خبر شهادت فرزندان ایشان را آورد، حضرت ام‌البنین (سلام‌الله‌علیها) تنها درباره امام حسین (علیه‌السلام) سؤال کردند

فرزندانم به فدای حسین(ع)

«بشیر» پس از واقعه کربلا به مدینه باز می گردد و از وقایع جانسوز کربلا و کربلاییها برای اهل مدینه سخن می گوید.

مورخان می نویسند:

پس از واقعه کربلا بشیر در مدینه ام البنین را ملاقات می کند تا خبر شهادت فرزندانش را به او بدهد. ام البنین پس از دیدن وی که فرستاده امام سجاد(ع) بود می گوید:

ای بشیر! از امام حسین(ع) چه خبر داری؟

بشیر گفت: خدا به تو صبر دهد که عباس تو کشته گردید. ام‏البنین فرمود: از حسین (ع) مرا خبر ده!

بشیر خبر شهادت بقیه فرزندان او را هم اعلام کرد، ولی ام‏البنین پیوسته از امام حسین(ع) خبر می‏گرفت وبا صبر و بصیرتی بی نظیر می گوید:

«یا بشیر اخبرنی عن ابی عبدالله الحسین(ع). اولادی و من تحت الخضراء کلهم فداء لابی عبدالله الحسین(ع).»

ای بشیر خبر از [امام من]اباعبدالله الحسین بده فرزندان من و همه آنچه زیر این آسمان مینایی است فدای اباعبدالله(ع) باد

چون بشیر خبر شهادت امام حسین(ع)  را به آن حضرت داد، صیحه‏ای کشید و گفت: قد قَطّعتَ نیاطَ قلبی: ای بشیر! رگ قلبم را پاره کردی و سپس صدا به ناله و شیون بلند کرد.[11]

این جمله اوج ایثار و فداکاری حضرت ام‌البنین (سلام‌الله‌علیها) را نشان می‌دهد که فرزندان خود را فدای امام زمانشان می‌دانستند و بقای امام حسین (علیه‌السلام) را بالاترین ارزش می‌دیدند.

 

۴. ایثار در مرثیه‌سرایی برای کربلا

پس از واقعه کربلا، حضرت ام‌البنین (سلام‌الله‌علیها) با اشعار و مرثیه‌های خود پیام عاشورا را زنده نگه داشتند. ایشان در بقیع، مجالس عزاداری برپا می‌کردند و با سرودن اشعار، غم شهادت امام حسین (علیه‌السلام) و فرزندانشان را به گوش همگان می‌رساندند.

ام البنین براى عزادارى هرروز همراه عبید الله (فرزندزاده عباس علیه السّلام) به بقیع مى‏رفت و نوحه مى‏خواند و گریه مى‏کرد و این اشعار را مى‏سرود:

یا من رأى العباس کرّ

 

على جماهیر النقد

و وراه من أبناء حیدر

 

کلّ لیث ذى لبد

أنبئت أنّ ابنى أصیب‏

 

برأسه مقطوع ید

ویلی على شبلی امال‏

 

برأسه ضرب العمد

لو کان سیفک فى یدک (یدیک([12]

 

لمّا دنا منه أحد

 

 

 

 

اى آنکه عباس را دیدى، درحالى‏که بر گروه ضعیفان حمله مى‏کرد (1)؛ و دنبال او از فرزندان حیدر (على علیه‌السّلام) جنگاورانى بودند، که هریک داراى یال و کوپالى بودند (2)؛ خبردار شدم که بر سر پسرم آسیبى وارد شده، درحالى‏که دستش بریده شده بود (3)؛ واى بر من که ضربه عمود (میله) سرش را خم کرد (4)؛ اگر شمشیرت در دستت بود، هرگز کسى به او (تو) نزدیک نمى‏شد. (5)[13]

این اشعار، روحیه حماسی و فداکاری حضرت ام‌البنین (سلام‌الله‌علیها) را نشان می‌دهد که حتی در سوگ فرزندان خود، پیام مبارزه و مقاومت را زنده نگه می‌داشتند.

5. ایثار در نقش همسری:

او بعد از شهادت حضرت امیر المؤمنین با آنکه جوان بود و از زیبایی نیز بر خوردار بود هرگز حاضر نشد همسر دیگری انتخاب کند و به عهد و پیوند خود با امیر المؤمنین باقی ماند و همسری اختیار نکرد او از این  حق خود گذشت و ایثار کرد. و دیگر همسران امیر المؤمنین را نیز از این که همسری اختیار کنند منع می‌کرد.

ابو نصر، سهل بن عبداللّه بخاری از عالمان قرن چهارم در کتابش سرّ السلسله العلویه می نویسد:

... و ام البنین علیهاالسلام پیش و پس از درگذشت آن حضرت (امیرمؤمنان علیه السلام ) با کس دیگری ازدواج نکرد.[14]

 

[1] عبد الرزاق مقرم، قمر بنی هاشم، ص9

[2] همان ص10

[3] فرهنگ فقه مطابق مذهب اهل بیت علیهم السلام, ص743

[4] تنبیه الخواطر: ج1 / ص173

[5] حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ مُحَمَّدٍ ، قَالَ: حَدَّثَنِی أَبُو اَلْقَاسِمِ جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ قُولَوَیْهِ (رَحِمَهُ اَللَّهُ)، قَالَ: حَدَّثَنِی أَبِی ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ یَحْیَى وَ أَحْمَدَ بْنِ إِدْرِیسَ ، جَمِیعاً عَنْ عَلِیِّ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیٍّ اَلْأَشْعَرِیِّ ، قَالَ: حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ مُسْلِمِ بْنِ أَبِی سَلَمَةَ اَلْکِنْدِیُّ اَلسِّجِسْتَانِیُّ اَلْأَصَمُّ ، عَنْ أَبِیهِ مُسْلِمِ بْنِ أَبِی سَلَمَةَ ، عَنِ اَلْحَسَنِ بْنِ عَلِیٍّ اَلْوَشَّاءِ ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ یُوسُفَ ، عَنْ مَنْصُورٍ بُزُرْجَ ، قَالَ: قُلْتُ لِأَبِی عَبْدِ اَللَّهِ اَلصَّادِقِ (عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ): مَا أَکْثَرَ مَا أَسْمَعُ مِنْکَ یَا سَیِّدِی ذِکْرَ سَلْمَانَ اَلْفَارِسِیِّ ! فَقَالَ: لاَ تَقُلِ اَلْفَارِسِیَّ، وَ لَکِنْ قُلْ سَلْمَانَ اَلْمُحَمَّدِیَّ ، أَ تَدْرِی مَا کَثْرَةُ ذِکْرِی لَهُ قُلْتُ: لاَ. قَالَ: لِثَلاَثِ خِلاَلٍ: أَحَدُهَا: إِیثَارُهُ هَوَى أَمِیرِ اَلْمُؤْمِنِینَ (عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ) عَلَى هَوَى نَفْسِهِ، وَ اَلثَّانِیَةُ: حُبُّهُ لِلْفُقَرَاءِ وَ اِخْتِیَارُهُ إِیَّاهُمْ عَلَى أَهْلِ اَلثَّرْوَةِ وَ اَلْعَدَدِ، وَ اَلثَّالِثَةُ: حُبُّهُ لِلْعِلْمِ وَ اَلْعُلَمَاءِ. إِنَّ سَلْمَانَ کَانَ عَبْداً صَالِحاً حَنِیفاً مُسْلِماً وَ ما کانَ مِنَ اَلْمُشْرِکِینَ. (الأمالی (للطوسی) ج۱، ص۱۳۳)

[6] امید حرم (پیرامون حضرت عباس علیه السلام)، صفحه 13 12 به نقل از الفصول المهمه، ص 14

[7] امّ البنین علیها السلام النّجم الساطع فی مدینة النبیّ الأمین نویسنده: ربّانی الخلخالی، الشیخ علی، ج1، ص84

[8] العباس بن علی؛ رائد الکرامه و الفداء فی الاسلام، باقر شریف القرشی، دار الکتاب الاسلامی، ص23، برگرفته از: ام البنین؛ نماد از خود گذشتگی، ص 38.

[9] کنز العمّال : 45409. روایت دیگر روایت جابر است در کتاب المناقب: أَبُو اَلزُّبَیْرِ وَ عَطِیَّةُ اَلْعَوْفِیُّ وَ جَوَّابٌ قَالَ کُلُّ وَاحِدٍ مِنْهُمْ -: رَأَیْتُ جَابِراً یَتَوَکَّأُ عَلَى عَصَاهُ وَ هُوَ یَدُورُ فِی سِکَکِ اَلْمَدِینَةِ وَ مَجَالِسِهِمْ وَ هُوَ یَرْوِی هَذَا اَلْخَبَرَ ثُمَّ یَقُولُ مَعَاشِرَ اَلْأَنْصَارِ أَدِّبُوا أَوْلاَدَکُمْ عَلَى حُبِّ عَلِیٍّ فَمَنْ أَبَى فَلْیَنْظُرْ فِی شَأْنِ أُمِّهِ. (المناقب  ج۳ ص۶۷)

[10] ام البنین نماد از خودگذشتگی، ص 23 و 24.

[11] تنقیح المقال فى علم الرجال (رحلی)، ج‏3الکنى، ص 70

[12] . براى روانى وزن یدیک به صحت نزدیکتر است.

[13] غروى نایینى، نهله، محدثات شیعه، 1جلد، دانشگاه تربیت مدرس - ایران - تهران، چاپ: 1، 1375 ه.ش. ص52

[14] سرّ السلسله العلویه، ابونصر بخاری، نجف، چاپ خانه حیدری، 1381 ه . ق، ص 88.

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۵ آذر ۰۳ ، ۱۵:۵۲

در سال‌های گذشته و روزهای سخت جنگ داعش در سوریه نام علویون سوریه بر زبان‌ها افتاد و حرف و سخن از عقاید و باور‌های آنان فراوان شد. در آن زمان مقاله‌ای را در باورهای آنان نوشتم. این روزها با سقوط نظام سوریه و سقوط دولت علویون بار دیگر نام آنان بر زبان‌ها افتاد لازم دیدم این مقاله در اختیار حق جوریان قرادهم تا ان شاء الله روشنگر راه حق باشد.

چکیده

علویون سوریه که در کتب محلل و نحل به نام‎های "نصیریه" و "نمیریه" معروف است؛ در سال‎های اخیر بدلیل حوادث سوریه مورد توجه بیشتری قرارگرفته و در مورد آن‌ها شبهات و سؤال‎هایی مطرح شده است. در کتب ملل و نحل عقایدی باطل و ناصحیحی مانند: خدا دانستن ائمه علیهم‌السلام، باب دانستن سلمان فارسی، تعظیم شراب، دوست داشتن ابن ملجم، اعتقاد به تناسخ به آن‌ها نسبت داده شده است. اما با مراجعه به کتب محققین و نویسندگان از علویون و بررسی سخنان و دفاعیات آنان و نقد و رد آنان بر این نسبت‌ها می‌توان فهمید که اینان نه یک مذهب جدا بلکه یک فرقه‌ای از شیعه است که به دلایل مختلف بعض عقاید صوفیه در آن‌ها نفوذ کرده و بدان معتقد شده‌اند، چنان‌که محققین و نویسندگان علوی در این مورد کتاب‌های نوشته و به دفاع از عقاید و افکار خود پرداخته و آنچه به‌ آن‌ها نسبت داده شده را نا صحیح و توطئه علیه آنان می‌دانند.

 

ادامه مقاله در فصلنامه علمی نسیم کوثر بخوانید

علویون سوریه، مذهب منحرف یا شیعیان صوفی مسلک؟
 

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۱ آذر ۰۳ ، ۲۰:۱۳

سفیانی کیست؟

از مشهورترین نشانه‌های حتمی ظهور، خروج سفیانی است. وی لشکر سفاک و خون‌ریز خود را بعد از جنایت‌های بسیاری که قبل از ظهور مرتکب شده، برای مقابله با حضرت مهدی (ع) به سمت مکه روانه می‌سازد که سرانجام آن فرو رفتن در سرزمین بیدا (خسف بیدا) است. عده‌ای او را یک فرد معین از نسل ابوسفیان می‌دانند و عده‌ای دیگر آن را نماد جریان باطل در برابر جریان حق معرفی می‌کنند. البته در روایات به اسم و ویژگی‌های شخصی او اشاره شده است.

در این ایام که جنگ سوریه دوباره شعله ور شده و تکفیریها دباره به قلع و قمع مردم روی آورده این اسم سر زبان‌ها افتاده و مردم گاهی این قیام‌ها را مرتبط با حوادث آخر الزمان و ظهور سفیانی می‌کنند. بهتر است بدون تطبیق این جریان‌ها و حوادث کمی با شخصیت سفیانی و حوادثی که او رقم می‌زند آشنا شویم.

در این سلسله ان شاء الله در ضمن چند نوشته این مسئله را بررسی خواهیم کرد.

نام سفیانی

بر اساس بررسی‌های جامعی که بر روی روایات ظهور انجام شده نام اصلی سفیانی عثمان و نام پدر او عنبسه می باشد. البته در برخی از روایات نام پدر او «عیینه» ذکر شده است. به دلایل فراوانی نقل قول‌ها و روایاتی که در این زمینه آمده است نام‌های دیگری هم برای سفیانی ذکر شده است. از آن جمله؛ حرب بن عنبسه، ابو عتبه، معاویه بن عتبه، عروه بن محمد، عنبسه بن هند، عبدالله بن یزید و عنبسه بن مره است. البته در روایات مشهور اهل سنت نام او عبدالله بن یزید است و نسب او هم به یزید بن معاویه بن ابی سفیان باز می‌گردد.

در برخی روایات نیز، لقب «صخری» به او داده‌اند یعنی منسوب به صخر، پدر ابو سفیان. برخی روایات نیز از  او با نام خرناس یاد کرده‌اند. در اینکه نسب سفیانی به ابوسفیان برمی‌گردد شکی نیست اما اینکه از نسل کدام یک از فرزندان ابوسفیان است، نقل قول‌های متفاوتی شده است. برخی او را از نسل یزید می‌دانند و برخی از نسل عتبه بن ابوسفیان و برخی دیگر نیز از نسل خالد بن یزید بن ابوسفیان. نسب سفیانی از سمت مادر نیز به کلبیان می‌رسد. [1]

سفیانی مردی سرخ رنگ، بور، چشم آبی، پیشانی پهن و چهارشانه است و صورتی خشن دارد و اثر آبله بر صورتش مشهود است. نقطه سفیدی در چشمش هست که هر که او را ببیند گمان می‌کند که کور است در حالی که اینطور نیست و او خبیث‌ترین مردم است که هیچ‌گاه خدا را نپرستیده است.[2]

سفیانی به قدری بد‌دل و شکاک و سنگدل است که همسر خودش را که مادر فرزندانش است زنده به گور می‌کند، برای اینکه می‌ترسد جای او را لو بدهد.[3]

او قبل از خروج با اظهار زهد و بی‌اعتنایی به دنیا و پوشیدن لباسهای کهنه و مندرس و نان و نمک خوردن و بذل اموال فراوان، دلهای افراد جاهل و اراذل و اوباش و همچنین گروهی از علمای ساده لوح را به خود جذب کرده و بدین وسیله طرفدارانی پیدا می‌کند.

نسب سفیانى‏

روایات به چهار شکل به ظاهر متفاوت، از نسب سفیانى سخن گفته‏اند:

1. سفیانى از قریش است:

امام على علیه السّلام فرموده‏اند:

... و یکون بالوادى الیابس عدة عدیدة، فیقولون له: یا هذا، ما یحل لک أن تضیع الاسلام ... فیقول: لست بصاحبکم. فیقولون:

ألست من قریش ... و یخرج راغبا فى الاموال؛[4]

... در سرزمین خشک، تعداد اندکى نزد سفیانى مى‏روند و به او مى‏گویند: سزاوار نیست که تو باعث از میان رفتن اسلام شوى ... او مى‏گوید: من امیر شما نیستم. آنها مى‌‏پرسند: آیا تو از قریش نیستى ... و او به طمع به چنگ آوردن ثروت خروج مى‏کند.

2. سفیانى از بنى امیه است:

... قال الاحنف من أى قوم السفیانى؟ قال امیر المؤمنین علیه- السّلام: هو من بنى امیّة ...؛[5]

... یکى از اصحاب امام على علیه السّلام به نام احنف از آن حضرت پرسید: سفیانى از کدام قبیله است؟ امام على فرمود: او از بنى امیه است ....

3. سفیانى از نسل ابو سفیان است:[6]

از جمله امام سجاد علیه السّلام در این‏باره فرموده‏اند:

... و هو من ولد عتبة بن ابى سفیان ...؛[7]

... او از نسل عتبه بن ابو سفیان است ....

4. سفیانى از نسل زن جگرخوار است:[8]

از جمله امام صادق علیه السّلام فرموده‏اند:

یخرج ابن آکلة الاکباد من الوادى الیابس ...؛[9]

پسر زن جگرخوار از سرزمین خشک قیام مى‏کند ....

در این چهار دسته روایات، الفاظى که نسب او را بیان مى‏کنند، به ظاهر اختلاف دارند، اما همگى به یک حقیقت اشاره دارند؛ چرا که ابو سفیان از قریش و از خاندان بنى امیه و زن جگرخوار نیز لقب همسر اوست.[10] بر این اساس، همه روایات اتفاق دارند که سفیانى از نسل ابو سفیان است.

تعدد این روایات از یک سو، و گزارش شدن آنها در منابع دست اوّل حدیثى از سوى دیگر، موجب اطمینان به مضمون آنها مى‏شود. از این‏رو، مى‌‏توان این مطلب را پذیرفت که سفیانى از نسل ابو سفیان است؛ چنان‏که شهرت او به سفیانى و نسبت او به ابو سفیان- که در روایات متواترى آمده است- مى‏تواند مؤید مطلب یاد شده باشد.

در پایان، این تذکر ضرورى است که دانستن نسب سفیانى به خودى خود ثمرى ندارد؛ چرا که غالب مردم، به جز سادات، اطلاعى از پدران و اجداد پیشین خود ندارند. سفیانى هم از این قاعده مستثنا نیست، و در صورتى که سفیانى خود از این موضوع مطلع باشد، دیگران از آن بى‏اطلاع‏اند. بنابراین، این‏که اهل بیت علیهم السّلام نسب او را تعیین کرده باشند، تأثیرى در شناسایى شخص او نخواهد داشت. پس علت پرداختن روایات به نسب او چیست؟ شاید علت طرح موضوع نسب سفیانى، توجه دادن افکار مسلمانان به این واقعیت باشد که روش سفیانى همان روش ابو سفیان است و هم‏چنان که ابو سفیان تمام تلاش خود را براى مقابله با پیامبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله و سلّم به کار گرفت، او نیز براى شکست دادن امام مهدى علیه السّلام به هرکارى دست خواهد زد. پس مردمان عصر ظهور، باید به این واقعیت توجه داشته باشند و از همکارى و همراهى با او بپرهیزند.

امام صادق علیه السّلام در این خصوص فرموده‏اند:

إنا و آل أبى سفیان أهل بیتین تعادینا فى اللّه: قلنا صدق اللّه و قالوا کذب اللّه، قاتل أبو سفیان رسول اللّه صلّى اللّه علیه و آله و سلّم و قاتل معاویة على بن ابى طالب علیه السّلام و قاتل یزید بن معاویة الحسین بن على علیه السّلام و السفیانى یقاتل القائم؛[11]

ما و خاندان ابو سفیان، دو خانواده هستیم که به دلیل خداوند با یکدیگر دشمنى کردیم. ما خداوند را تصدیق کردیم و آنها تکذیبش کردند. ابو سفیان با پیامبر جنگید و معاویه با على بن ابى طالب علیه السّلام و یزید با حسین بن على علیه السّلام سفیانى نیز با قائم علیه السّلام خواهد جنگید.

ویژگی‏هاى بدنى سفیانى‏

براى این‏که شناسایى سفیانى به سادگى امکان‏پذیر باشد، در تعدادى از روایات، ویژگى‏هاى چهره و قیافه او نیز بیان شده است. این ویژگى‏ها بدین قرار است: أزرق (کبود چشم)، اعور (شبیه یک چشم)، وحش الوجه (داراى صورت وحشت‏انگیز)، اشقر (سرخ و سفید آن که سرخى بر سفیدى‏اش غالب باشد)، احمر (سرخ‏روى)، جدرى (آبله‏رو)، ضخم الهامة (بزرگ‏سر)، ربعة (میانه بالا).

از جمله امام على علیه السّلام در توصیف او فرموده‏اند:

یخرج ابن آکلة الاکباد من الوادى الیابس و هو رجل ربعة، وحش الوجه، ضخم الهامة بوجهه أثر جدرىّ إذا رأیته حسبته أعور ...؛[12]

فرزند زن جگرخوار از سرزمین خشک قیام مى‏کند. او مردى میانه بالا، با صورتى وحشت‏انگیز، درشت سر و آبله روست.

اگر او را ببینى گمان مى‌‏برى یک چشم است ....

از میان روایاتى که این ویژگى‏ها را بیان کرده‏اند،[13] تنها حدیثى معتبر است که او را سرخ‏روى مایل به سفید و کبود چشم معرفى مى‏کند. امام صادق علیه السّلام در این روایت معتبر فرموده‏اند:

أنک لو رأیت السفیانى لرأیت أخبث الناس، أشقر، أحمر، أزرق ...؛[14]

تو اگر سفیانى را ببینى، پلیدترین مردم را دیده‏اى. او سرخ- روى مایل به سفیدى و کبود چشم است ....

دین سفیانى‏

روایاتى را که به دین سفیانى پرداخته‏اند، به سه دسته مى‌‏توان تقسیم کرد:

1. سفیانى نصرانى است:

امام على علیه السّلام در این‏باره فرموده‏اند:

... و خروج السفیانى برایة خضراء و صلیب من ذهب؛[15]

... و خروج سفیانى با پرچمى سبز و صلیبى از طلاست.

2. سفیانى در ابتدا مسلمان است، ولى به نصرانیت مى‏گرود:

امام صادق علیه السّلام فرموده‏اند:

و یذهب إلى الروم لدفع الملک الخراسانى و یرجع منها متنصرا؛[16]

او براى از میان بردن حکومت خراسانى به روم مى‌‏رود و در حالى که به نصرانیت گرویده است از آن‏جا باز مى‏‌گردد.

3. سفیانى، مسلمان است:

امام على علیه السّلام فرموده‏اند:

... و یکون بالوادى الیابس عدة عدیدة فیقولون له یا هذا ما یحل لک أن تضیّع الاسلام أما ترى ما الناس فیه من الهوان و الفتن فاتق اللّه و اخرج أما تنصر دینک ...؛[17]

... در سرزمین خشک تعداد اندکى نزد سفیانى مى‌‏روند و به او مى‏گویند: سزاوار نیست که تو باعث از میان رفتن اسلام شوى، آیا ذلت مردم و فتنه‏هایى که آنان را فراگرفته، نمى- بینى؟ از خدا بترس و خروج کن، آیا دینت را یارى نمى‌‏کنى؟ ...

امام باقر علیه السّلام نیز فرموده‏اند:

السفیانى ... لم یعبد اللّه قطّ و لم یر مکة و لا المدینة قطّ ...؛[18]

سفیانى ... خدا را هرگز عبادت نکرده و هیچ‏گاه مکه و مدینه را ندیده است ....

روایت اوّل تصریح به مسلمان بودن او دارد، و در روایت دوم حقیقت اسلام از او نفى شده است، اما از ظاهر آن نمى‏توان استفاده کرد که او مسلمان (مسلمان شناس‏نامه‏اى) نیست. افزون بر آن، ندیدن مکه و مدینه براى غیر مسلمان مذمت نیست. بنابراین، از آن‏جا که در روایت یاد شده در مقام تنقیص و مذمت او به ندیدن مکه و مدینه اشاره شده است، مى‏توان فهمید که او مسلمان است. آغاز قیام او از شام و بالا گرفتن کار او در آن‏جا که کشورى اسلامى است، مى‏تواند قرینه و شاهدى بر اسلام ظاهرى او باشد.

در میان چهار حدیث یاد شده که ما بدان دست یافتیم، مى‏توان با حدیث دوم، میان این روایات آشتى برقرار کرد. یعنى سفیانى در ابتدا، به ظاهر مسلمان است و در نهایت به آیین مسیحیان مى‏گرود. انگیزه این گرایش مى- تواند بهره‏گیرى از امکانات غرب در رویارویى با حرکت امام مهدى علیه السّلام باشد.

به هرحال، از آن‏جا که روایات یاد شده از اسناد معتبرى برخوردار نیستند، ما نمى‌‏توانیم درباره دین سفیانى به نظر قاطعانه‏اى دست یابیم.

البته درباره گرایش‏هاى دینى سفیانى، یک مطلب قطعى وجود دارد، و آن عناد و تعصب شدید او بر ضدّ شیعیان است که در روایات معتبر گزارش شده است.

 

محل خروج و قیام سفیانی

آنچه که از بررسی روایات متعدد ائمه و بزرگان دین به دست آمده این است که، سفیانی از منطقه‌ای خشک و بی‌آب و علف در شهر دمشق که به سرزمین «یابس» معروف است و در نزدیکی مرز اردن قرار دارد قیام خواهد کرد و با هفت نفر از یاران خود به منطقه درعا رفته و در آنجا با حدود بیست هزار نفر از افراد قبیله بنی کلب که در درعای سوریه سکنی دارند، بیعت خواهد کرد.

 

در روایات از این قبیله با عنوان دایی‌های سفیانی یاد شده است چرا که همانطور که گفته شد، نسب سفیانی از سمت مادر به قبیله بنی کلب باز می‌گردد. بر طبق این روایات، کلبیان جماعتی از اشرار آخرالزمان هستند که در نبرد سفیانی با حضرت ولیعصر عجل الله او را یاری خواهند کرد و باعث جذب افراد زیادی به لشکر او خواهند شد. پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم در این باره می‌فرمایند: « سفیانی با سیصد و شصت نفر خروج خواهد کرد تا اینکه به دمشق می‌رسد و در ماه رمضان هم بیست هزار نفر از قبیله بنی کلب با او بیعت می‌کنند»[19] قبیله بنی کلب، در دوره معاویه نصرانی بوده‌اند اما ظاهراً بعدها به اسلام گرویده‌اند. معاویه با زنی از این قبیله ازدواج کرد که حاصل این ازدواج یزید بود. این طایفه در قرن‌های بعد، به فرقه دروزی گرویدند. دروزیان، علی رغم اینکه ادعا می‌کنند مسلمان هستند اما در عمل خلاف این را نشان می‌دهند زیرا از نظر اسلام، عقاید آنها کاملاً انحرافی است.

وجه تسمیه « دروزی» به دلیل تبعیت از شخصی به نام درزی است. آنها نام آیین خود را «موحدون» نامیده‌اند که اساس عقیده‌شان بر مبنای حلول و تناسخ روح است و این مسئله از نظر اسلام کاملاً باطل و مردود می باشد.[20] عمده دروزیان که غالباً منتسب به قبیله بنی کلب هستند در سرزمین«رمله» سکنی گزیده‌اند. رمله شامل بیابان شرقی فلسطین، جنوب غربی سوریه، بیابان غربی اردن بخش‌هایی از لبنان است. البته تعداد زیادی از آنها هم به کشورهای دیگر از جمله آمریکا و استرالیا و کشورهای اروپایی مهاجرت کرده‌اند اما تعداد آنها در کشورهای سوریه و لبنان بیشتر از سایر مناطق جهان است. به طور کلی، حدود یک میلیون نفر از دروزیان در سراسر جهان زندگی می‌کنند.

 

نشانه‌های خروج سفیانی

هنگام خروج سفیانی، سرزمین شام میدان تاخت و تاز چندین لشگر با یکدیگر هست که معروفترین این لشگرها، لشگر اصهب و ابقع است و لشگرهای دیگر احتمالاً حاکمان مناطق مختلف شام و مردمان آن سرزمین هستند. در این هرج و مرج است که سفیانی در ماه رجب از وادی یابس[21] خروج می‌کند و آن سرزمینی خشک و بی‌آب و علف است و تقریباً در حوالی مرز سوریه و اردن قرار دارد. شعار او «یا رب یا رب یا رب ثم النار».[22]

و از نشانه های خروج او خسف (فرورفتن) در سمت غربی مسجد دمشق و زلزله و خسف در روستایی در جنوب دمشق به نام جابیه است.[23]

 

[1] بازشناسی علائم حتمی ظهور، سید بن طاووس، التشریف بالمنن، ص۲۹۶،ب۷۹

[2] علامه مجلسی، ملا محمدباقر؛ بحارالانوار، بیروت، موسسه الوفا، ۱۴۰۴، ج۵۲، ص۲۰۶ و ۲۵۴. النعمانی، محمد بن إبراهیم؛ کتاب الغیبه، تحقیق: فارس حسون کریم، قم، أنوار الهدی، ۱۴۲۲، چاپ اول، ص۳۱۸.

[3] صافی گلپایگانی، لطف الله؛ منتخب الاثر فی الامام الثانی عشر، قم، مکتبه المرجع الدینی آیت الله العظمی الصافی الگلپایگانی، ۱۴۲۸ هـ.ق، چاپ دوم، ج۳، ص۹۸؛ کورانی عاملی، علی؛ معجم احادیث الامام المهدی، قم، مؤسسه المعارف الإسلامیه، ۱۴۱۱، چاپ اول، ج۳، ص۴۷۰، شیخ صدوق؛ کمال الدین، ج۲، ص۶۵۱، باب۵۷، ح۱۴.

[4] مقدسى شافعى، عقد الدرر، ص 90، باب 4، فصل 2.

[5] التشریف بالمنن، ص 296، باب 79، ح 417 (به نقل از الفتن سلیلى).

[6] معجم احادیث الامام المهدى علیه السّلام، ج 3، ص 23 (به نقل از کشف النورى، ص 221. (این حدیث مرسله است)؛ عقد الدرر، ص 72، باب 4، فصل 2؛ التشریف بالمنن، ص 296، باب 79، ح 417 (به نقل از الفتن سلیلى).

[7] شیخ طوسى، الغیبة، ص 443، ح 437 (این حدیث مرسله است).

[8] نعمانى، الغیبة، ص 424، باب 18، ح 16 (این حدیث ضعیف است به دلیل وجود عبید اللّه بن موسى و ...

[9] کمال الدین، ج 2، ص 557، باب 57، ح 9. (این حدیث ضعیف است به دلیل وجود محمد بن على الکوفى. در این‏باره ر. ک: معجم رجال الحدیث، ج 17، ص 54).

[10] عباس قمى، سفینة البحار، ج 8، ص 716.

[11] معجم احادیث الامام المهدى علیه السّلام، ج 3، ص 467.

[12] کمال الدین، ج 2، ص 557، باب 57، ح 9 (این حدیث ضعیف است به دلیل محمد بن على الکوفى. در این‏باره ر. ک: معجم رجال الحدیث، ج 17، ص 54).

[13] عقد الدرر، ص 73، باب 4، فصل 2؛ نعمانى، الغیبة، ص 425، باب 18، ح 18 (سند این روایت به این صورت است:

 «اخبرنا أحمد بن محمد بن سعید قال: حدثنا حمید بن زیاد، قال: حدثنا على بن الصباح الضحاک قال: حدثنا أبو على الحسن بن محمد الحضرمى قال: حدثنا جعفر بن محمد عن ابراهیم بن عبد الحمید، عن أبى أیوب الخراز عن محمد بن مسلم عن أبى جعفر الباقر علیه السّلام قال: السفیانى أحمر، أشقر، أزرق ...»

این حدیث ضعیف است به دلیل وجود على بن الصباح الضحاک. در این‏باره ر. ک: مستدرکات علم رجال الحدیث، ج 5، ص 388.

[14] کمال الدین، ج 2، ص 557، باب 57، ح 10 (سند این روایت به این صورت است:

 «حدثنا احمد بن زیاد بن جعفر الهمدانى قال: حدثنا على بن ابراهیم بن هاشم، عن ابیه ابراهیم بن هاشم، عن محمد بن ابى عمیر، عن حماد بن عثمان، عن عمر بن یزید قال: لى ابو عبد اللّه علیه السّلام: ...»

درباره وثاقت احمد بن زیاد ر. ک: معجم رجال الحدیث، ج 2، ص 120.

درباره وثاقت على بن ابراهیم ر. ک: همان، ج 11، ص 193.

درباره وثاقت ابراهیم بن هاشم ر. ک: همان، ج 1، ص 317.

درباره وثاقت محمد بن ابى عمیر ر. ک: همان، ج 14، ص 279.

درباره وثاقت حماد بن عثمان ر. ک: همان، ج 6، ص 212.

درباره وثاقت عمر بن یزید ر. ک: همان، ج 2، ص 63).

[15] معجم احادیث الامام المهدى علیه السّلام، ج 5، ص 224 (به نقل از مختصر بصائر الدرجات ص 199. این حدیث مرسله است).

[16] اسد اللّه هاشمى، زمینه‏سازان انقلاب جهانى حضرت مهدى علیه السّلام، ص 65 (به نقل از اربعین خاتون‏آبادى، ص 153، این حدیث مرسله است).

[17] عقد الدرر، ص 90، باب 4، فصل 2.

[18] نعمانى، الغیبة، ص 425، باب 18، ح 18 (این حدیث ضعیف است به دلیل وجود على بن الصباح بن الضحاک. ر. ک: مستدرکات علم رجال الحدیث، ج 5، ص 388).

[19] یوم الخلاص، ص۶۷۱

[20] شش ماه پایانی، ص۱۲۴-۱۲۳

[21] بحارالانوار، همان، ج۵۲، ص۱۸۶.

[22] معجم احادیث الامام المهدی، همان، ج۳، ص۴۷۰.

[23] النعمانی، محمد بن إبراهیم، کتاب الغیبه، تحقیق: فارس حسون کریم، قم، أنوارالهدی، ۱۴۲۲، چاپ اول، ص۱۴۹؛علی بن موسی، الملاحم والفتن، ترجمه‌ی: نجفی، محمدجواد، تهران، اسلامیه، ۱۳۶۰ هـ.ش، ص۱۶۴، بحارالانوار، همان، ج۵۳، ص۲۰۸ و ۲۶۹.

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ آذر ۰۳ ، ۱۱:۱۹