حبل الله المتین

محل نشر معارف اسلامی

حبل الله المتین

محل نشر معارف اسلامی

حبل الله المتین
دنبال کنندگان ۲ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید

۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «شهید کربلا» ثبت شده است

 

امامان اهل‌بیت علیهم‌السلام در تلاش براى زنده نگه‌داشتن یاد امام حسین علیه‌السلام از شیوه‌های گوناگونى استفاده می‌کردند، از جمله:

1_ برپایى مجالس سوگوارى

  علقمه حضرمى نقل مى‌کند که امام باقر علیه‌السلام در روز عاشورا براى امام حسین علیه‌السلام در خانه‌اش اقامه عزا می‌کرد: « ثُمَّ لَیَنْدِبُ الْحُسینَ علیه‌السلام وَ یَبْکِیهِ وَ یَأْمُرُ مَنْ فِی دارِهِ مِمَّنَ لا یَتَّقِیهِ بِالْبُکاءِ عَلَیْهِ... وَلْیَعُزِّ بَعْضُهُمْ بَعْضاً بِمُصابِهِمْ بِالْحُسَیْنِ علیه‌السلام؛ امام باقر علیه‌السلام بر امام حسین می‌گریست و به افرادى که در خانه بودند و از آنان تقیّه نمی‌کرد، می‌فرمود: بر آن حضرت سوگواری کنند... و به آنان می‌فرمود در مصیبت حسین علیه‌السلام به یکدیگر تسلیت بگویند.»[1]

2_ یادآورى مصائب آن حضرت علیه‌السلام در مناسبت‌های مختلف

  در حدیثى می‌خوانیم امام صادق علیه‌السلام به داود رقّى فرمود: «إِنِّی ما شَرِبْتُ ماءً بارِداً إِلَّا وَ ذَکَرْتُ الْحُسَینَ علیه‌السلام؛ من هرگز آب سرد ننوشیدم مگر این‌که به یاد امام حسین علیه‌السلام افتادم.»[2]

در روایتى دیگر می‌خوانیم وقتی‌که منصور دوانیقى درِ خانه امام صادق علیه‌السلام را آتش زد، آن حضرت در منزل حضور داشت و آتش را خاموش کرده و دختران و بانوان وحشت زده‌اش را آرام نمود. فرداى آن روز تعدادى از شیعیان براى احوالپرسى خدمت امام علیه‌السلام شرفیاب شدند. امام علیه‌السلام را گریان و اندوهگین یافتند، پرسیدند: این‌همه اندوه و گریه از چیست؟ آیا به دلیل گستاخى و بی‌حرمتی آنان نسبت به شما است؟ امام علیه‌السلام پاسخ داد؛ «لا، وَ لکِنْ لَمَّا أَخَذَتِ النَّارُ ما فِی الدِّهْلِیزِ نَظَرْتُ إِلى نِسائِى وَ بَناتِى یَتَراکَضْنَ فِی صَحْنِ الدَّارِ مِنْ حُجْرَةٍ إِلَى حُجْرَةٍ وَ مِنْ مَکانٍ إِلى مَکانٍ هذا وَ أَنَا مَعَهُنَّ فِی الدَّارِ فَتَذَکَّرْتُ فِرارَ عِیالِ جَدِّىَ الْحُسَیْنِ علیه‌السلام یَوْمَ عاشُورا مِنْ خَیْمَةٍ إلى خَیْمَةٍ وَ مِنْ خِباءٍ إلى خِباءٍ؛ امام فرمود: هرگز براى این گریه نمی‌کنم، بلکه گریه من براى این است که وقتى آتش زبانه کشید، دیدم بانوان و دختران من از این اتاق به آن اتاق و از اینجا به آنجا پناه می‌برند با این‌که (تنها نبودند و) من نزدشان حضور داشتم، با دیدن این صحنه به یاد بانوان جدّم حسین علیه‌السلام در روز عاشورا افتادم که از خیمه‌ای به خیمه دیگر و از پناهگاهى به پناهگاه دیگر فرار می‌کردند (و مردان آن‌ها همه شهید شده بودند.»[3]

3_  گریستن و گریاندن 

 از مؤثّرترین تدابیر ائمّه اطهار علیهم‌السلام براى احیاى نهضت عاشورا گریه بر امام حسین علیه‌السلام است. امام سجّاد علیه‌السلام در طول دوران امامتش پیوسته سوگوار قصّه عاشورا بود و در این مصیبت آن‌قدر گریست که از «بکّائین عالم» (بسیار گریه کنندگان) لقب داده شد. آن حضرت می‌فرمود: «إِنى لَمْ اذْکُرْ مَصْرَعَ بَنى فاطِمَةَ إِلّا خَنَقَتْنِى الْعَبْرَةُ؛ هر زمان که به یاد قتلگاه فرزندان فاطمه (کربلا) می‌افتم، اشک گلوگیرم می‌شود.»[4]

گریه‌های امام علیه‌السلام که در هر مناسبتى به آن اقدام می‌کردند باعث بیدارى عمومى و مانع از فراموش‌شدن نام و یاد شهیدان عاشورا شدامامان بزرگوار شیعه نه‌تنها خود در عزاى سالار شهیدان می‌گریستند، بلکه همواره مردم را به گریستن بر امام حسین علیه‌السلام تشویق و ترغیب می‌کردنددر روایتى از امام رضا علیه‌السلام آمده است: «فَعَلى مِثْل الْحُسَیْنِ فَلْیَبْکِ الْباکون، فَإِن الْبکاءَ عَلَیْهِ یَحُط الذُّنُوبَ الْعظامَ؛ پس بر همانند حسین علیه‌السلام باید گریه کنندگان گریه کنند، چرا که گریه بر آن حضرت گناهان بزرگ را می‌ریزد.»[5] به‌موازات ثواب‌های عظیمى که براى گریستن در روایات آمده است، براى گریاندن و حتّى «تباکى» (حالت گریه به خود گرفتن) ثواب‌های زیادى ذکر شده است.

در روایتى در ارتباط با گریه بر مظلومیّت اهل‌بیت علیهماالسلام می‌خوانیم: «... مَنْ بَکى وَ أَبْکى واحِدَاً فَلَهُ الْجَنَّةُ، وَ مَنْ تَباکى فَلَهُ الْجَنَّةُ؛ هر کس بگرید و (حتّى) یک تن را بگریاند، پاداشش بهشت است و هر کس حالت اندوه و گریه به خود بگیرد پاداش او بهشت است.[6]

  ۴_ تشویق شاعران به مرثیه سرایى 

 شاعرانى که مصائب امام حسین علیه‌السلام را به شعر درآورده و در مجالس و محافل می‌خواندند، همواره مورد لطف خاصّ و عنایت ویژه ائمّه معصومین علیهم‌السلام قرار داشتند.

شعراى بنامى چون «کُمَیت اسدى»، «دِعبل خُزاعى»، «سیّد حِمْیرى» و... به عنوان (شاعران اهل‌بیت) با تشویق ائمّه اطهار علیهم‌السلام از موقعیّت‌های اجتماعى بلندى در بین مردم برخوردار بودند

هارون مکفوف (یکى از یاران امام صادق علیه‌السلام) می‌گوید: به محضر آن حضرت شرفیاب شدم، فرمود: «برایم مرثیه بخوان. برایش خواندم. فرمود: «لا، کَما تَنْشِدُونَ وَ کَما تَرْثِیهِ عِنْدَ قَبْرِهِ؛ این گونه نمی‌خواهم، آن‌گونه که در کنار قبر آن حضرت علیه‌السلام مرثیه می‌خوانید، بخوان» و من خواندم: «أُمْرُرُ عَلى جَدَثِ الْحُسَیْنِ فَقُلْ لَأَعْظُمِهِ الزَّکِیَّةِ  «از کنار قبر حسین علیه‌السلام گذر کن و به آن استخوان‌های پاک او بگو... »  دیدم آن حضرت به گریه افتاد، سکوت کردم، ولى فرمود: ادامه بده، ادامه دادم. فرمود: «بازهم بخوان» خواندم تا به این بیت رسیدم: «یا مَرْیَمُ قُومی وَانْدُبِی مَوْلاکِ وَ عَلَى الْحُسَینِ فَاسْعَدی بِبُکاکِ»؛ «اى مریم! برخیز و بر مولاى خود ندبه کن و با گریه ات بر حسین علیه‌السلام رستگارى طلب کن».  دیدم امام صادق علیه‌السلام گریه کرد و بانوان، شیون سر دادند. وقتى آرام شدند،

حضرت فرمود: «یا أَبا هارُونَ مَنْ أَنْشَدَ فِى الْحُسَیْنِ فَأَبْکى عَشْرَةً فَلَهُ الْجَنَّةُ؛ اى ابوهارون! هرکس بر امام حسین علیه‌السلام مرثیه بخواند و ده نفر را بگریاند،پاداش او بهشت است.[7]

۵- اهمّیّت به تربت امام حسین علیه‌السلام 

 دشمنان اسلام از بنى امیّه و بنى عبّاس با تمام توان، تلاش می‌کردند تا قیام امام علیه‌السلام و یاران پاکباخته‌اش به دست فراموشى سپرده شود و مردم از آن سخنى نگویند و حتّی اثرى از قبر آن امام همام به جاى نمانداز این‌رو، برخى از خلفاى عبّاسى بارها به ویران کردن قبر آن حضرت اقدام کردند. ولى از آن سو ائمّه اطهار علیهم‌السلام در هر فرصتى براى مقابله با این جریان بپا خواستند و تربت آن حضرت را قطعه‌ای از خاک بهشت، مایه شفاى دردها، و موجب برکت زندگى دانسته‌انددر روایتى از امام موسى بن جعفر علیهماالسلام می‌خوانیم: «لا تَأْخُذُوا مِنْ تُرْبَتی شَیْئاً لِتَبَرَّکُوا بِهِ، فَإِنَّ کُلَّ تُرْبَةٍ لنا مُحَرَّمَةٌ إِلَّا تُرْبَةُ جَدِّى الْحُسَیْنِ بْنِ عَلِىٍّ علیهما السلام فَإِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ جَعَلَها شِفاءً لِشِیعَتِنا وَ أَوْلِیائِنا؛ از تربت من چیزى براى تبرّک بر ندارید، زیرا همه تربت‌ها جز تربت جدّم امام حسین علیه‌السلام (خوردنش) حرام است. خداوند- عزّ و جلّ- آن را براى شیعیان و دوستان ما شفا قرار داده است».[8]

در حالات امام سجاد علیه‌السلام آمده است که در پارچه‌ای تربت امام حسین علیه‌السلام را نگه می‌داشت: «فکانَ إِذا حَضَرَتْهُ الصَّلاةُ صَبَّهُ عَلى سَجَّادَتِهِ وَ سَجَدَ عَلَیْهِ؛ هرگاه وقت نماز می‌رسید، آن (تربت) را روى سجّاده‌اش می‌ریخت و بر آن سجده می‌کرد.»[9]

مجموع روایاتى که در مورد تربت امام حسین علیه‌السلام وارد شده است، می‌رساند که استفاده از برکت آن تربت پاک، از نخستین روز ولادت، با باز کردن کام نوزاد با آن آغازشده و تا واپسین لحظات حیات و قرار دادن تربت در قبر، به پایان می‌رسد. همچنین ساختن مهر و تسبیح با تربت کربلا و همراه داشتن آن و خوردن مقدار بسیار کمى (مثلاً به اندازه یک عدس در آب حل کند و بخورد) از آن به قصد شفا و باز کردن افطار در روز عید فطر با آن مورد ترغیب و توصیه ائمّه اطهار علیهم‌السلام بوده است.

۶- اهتمام ویژه به زیارت مرقد امام حسین علیه‌السلام 

 ائمّه اطهار علیهم‌السلام گذشته از آن‌که خودشان به زیارت قبر امام حسین علیه‌السلام می‌رفتند، با بیان پاداش‌های عظیم براى زیارت آن حضرت، شیعیان را براى رفتن به کربلا تشویق و بسیج می‌کردند و خاطره آن شهیدان پرافتخار را زنده نگه‌داشته، ضربات سنگینى را بر پیکر کفر و عناد و دشمنان اهل‌بیت علیهم‌السلام وارد می‌کردنداز امام صادق علیه‌السلام چنین نقل‌شده است: «ما مِنْ احَدٍ یَوْمَ الْقِیامَةِ إِلَّا وَ هُوَ یَتَمَنَّى أَنَّهُ زارَ الْحُسَیْنَ بْنَ عَلىٍّ علیهما السلام لِما یَرى لَما یُصْنَعُ بِزُوَّارِ الْحُسَیْنِ بْنِ عَلِىٍّ علیهما السلام مِنْ کَرامَتِهِمْ عَلَى اللَّهِ؛ هر کسى در روز قیامت، آرزو مى کند که از زائران قبر امام حسین علیه‌السلام باشد، از فزونى آنچه ازکرامت آنان (زائران قبر آن حضرت) نزد خداوند مشاهده مى کند.»[10]

و نیز از امام صادق علیه‌السلام روایت شده است: «مَنْ سَرَّهُ أَنْ یَکُونَ عَلى مَوائِدِ نُورٍ یَوْمَ الْقِیامَةِ، فَلْیَکُنْ مِنْ زُوَّارِ الْحُسَیْنِ بْنِ عَلِىٍّ علیهما السلام؛ هر کس دوست دارد روز قیامت در کنار سفره هاى نور الهى بنشیند، باید از زائران امام حسین علیه‌السلام باشد.»[11]

 

[1] المصباح (للکفعمی)، ج۱، ص۴۸۲

[2] الأمالی (للصدوق)، ج۱، ص۱۴۲

[3] مجمع مصائب اهل البیت، الخطیب الهندوبى، ج 1، ص 61

[4] کامل الزیارات، ج۱، ص۱۰۷

[5] الأمالی (للصدوق)، ج۱، ص۱۲۸

[6] بحار الأنوار، ج۴۴، ص۲۸۸

[7] کامل الزیارات، ج۱، ص۱۰۵

[8] بحار الأنوار، ج۵۷، ص۱۵۷

[9] مصباح المتهجد، ج۲، ص۷۳۳

[10] وسائل الشیعة، ج۱۴، ص۴۲۴

[11] کامل الزیارات، ج۱، ص۱۳۵

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۰ تیر ۰۳ ، ۱۵:۲۴

وى، عابس بن ابو شبیب بن شاکر بن ربیعة بن مالک بن صعب بن معاویة بن کثیر بن مالک بن جشم بن حاشد همدانى شاکرى است. بنى شاکر، تیره‏اى از همدانیان‏ بودند. عابس از شخصیت‏هاى شیعه، بزرگ قبیله خویش و انسانى دلیر، سخنور، پارسا و شب‏زنده‏دار بوده است.

تیره بنى شاکر از ارادتمندان خالص ولایت امیر المؤمنین علیه السّلام به شمار مى‏آمدند.

آن حضرت در روز صفین در حق آنان مى‏فرمود: «لو تمّت عدّتهم ألفا لعبد اللّه حق عبادته».

«اگر تعداد آنان به هزار تن مى‏رسید، خداوند آن‏گونه که شایسته است پرستیده مى‏شد».

مردم این قبیله از دلاور مردان و جنگاوران عرب تلقى مى‏شدند و «فتیان الصباح» لقب گرفته بودند. آنان در منطقه حضور تیره وادعه از همدانیان مى‏زیستند، از این رو، به این قبیله «فتیان الصباح» و به عابس، «شاکرى و وادعى» گفته شده است.

ابو جعفر طبرى مى‏گوید: مسلم بن عقیل که وارد کوفه شد، شیعیان در خانه مختار پیرامونش گرد آمدند، وى نامه امام حسین علیه السّلام را براى مردم قرائت کرد، آنان به گریه افتادند، عابس بن ابو شبیب بپاخاست و حمد و ثناى خدا را به جا آورد و سپس اظهار داشت: اما بعد: [اى مسلم‏] من از مردم برایت نمى‏گویم؛ زیرا نمى‏دانم چه در دل آن‏ها مى‏گذرد و قصد چه نیرنگى درباره‏ات دارند، ولى به خدا سوگند! از آمادگى خودم برایت عرضه مى‏دارم: به خدا! اگر مرا فرا بخوانید، دعوت شما را اجابت مى‏کنم و در کنار شما با دشمنانتان مى‏جنگم و با شمشیرم در راه‏تان مبارزه مى‏کنم تا به دیدار خداى خود بشتابم و جز پاداش الهى، چشم داشتى ندارم‏.[1]

حبیب بپاخاست و در پاسخ عابس، مطالبى را که قبلا در بیان شرح حال وى آوردیم، عنوان نمود. همچنین طبرى آورده است: وقتى مردم با حضرت مسلم علیه السّلام بیعت کردند و او از خانه مختار به خانه هانى بن عروه منتقل گردید، نامه‏اى بدین‏ مضمون خدمت امام حسین علیه السّلام فرستاد: «امّا بعد: پیشرو کاروان هیچ‏گاه به اهل خود دروغ نمى‏گوید، هجده هزار تن از مردم کوفه با من بیعت کرده‏اند، هرگاه نامه‏ام خدمت شما رسید، شتابان رهسپار این دیار شوید؛ زیرا همه مردم با شما هستند و به خاندان معاویه تمایلى ندارند[2] و آن را توسط عابس نزد حضرت فرستاد که غلامش شوذب نیز وى را در این سفر همراهى مى‏کرد.

ابو مخنف روایت کرده: روز عاشورا، آن‏گاه که جنگ درگیر شد و برخى از یاران حسین علیه السّلام به شهادت رسیدند، عابس شاکرى به اتفاق شوذب در آنجا حضور یافت و به شوذب گفت: شوذب! چه تصمیم گرفتى؟

گفت: چه تصمیمى؟! [معلوم است‏] در کنار شما در راه فرزند رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله و سلّم مى‏جنگم تا کشته شوم.

عابس گفت: غیر از این از تو انتظارى نداشتم، اکنون در مقابل ابا عبد اللّه علیه السّلام به میدان بشتاب تا همان‏گونه که دیگر یارانش را نزد خدا ذخیره نهاده، تو را نیز ذخیره قرار دهد و من نیز تو را نزد خدا ذخیره نهم، اگر هم اکنون یاورى داشتم که نسبت به او سزاوارتر از تو بودم و در برابر من به میدان مى‏رفت تا او را نزد خدا ذخیره بنهم، مرا شادمان مى‏ساخت؛ زیرا امروز روزى است که در آن باید به هر نحو ممکن در پى اجر و پاداش باشیم، چرا که از امروز به بعد عملى در کار نیست، بلکه روز حسابرسى است‏.[3]

به گفته مؤلف: مانند این سخن را عباس بن على در آن روز به برادران خویش گفت و فرمود: به پیش بروید؛ چون فرزندى ندارید، شما را نزد خدا ذخیره مى‏نهم؛ یعنى با شهادت‏تان نسل شما قطع مى‏شود و من در پیشگاه خدا مصیبتم بیشتر و پاداشم‏ افزون تر مى‏شود.

برخى تاریخ‏نگاران از این سخن چنین برداشت کرده‏اند که: ابو الفضل علیه السّلام با این سخن خواست بگوید: میراث شما را به فرزندان خویش اختصاص خواهم داد که این برداشتى غلط بوده و مقام و منزلت عباس علیه السّلام فراتر از این گونه مسائل بوده است.

همچنین ابو مخنف روایت کرده و گفته است: عابس پس از سخنى که به شوذب گفت، حضور امام حسین علیه السّلام شرفیاب شد و سلام کرد و اظهار داشت: اى ابا عبد اللّه! روى زمین هیچ یک از خویشان دور و نزدیکم نزد من عزیزتر و محبوب‏تر از شما نیست و اگر قادر بودم جفا و ستم و کشته شدن را با چیزى عزیزتر از جان و خونم، از وجود مبارکت دور کنم، قطعا این کار را انجام مى‏دادم، سلام و درود بر تو اى ابا عبد اللّه! گواهى مى‏دهم که راه هدایت شما و پدر بزرگوارت را مى‏پویم و سپس با شمشیر برهنه به سمت دشمن رفت و با وجود ضربتى که بر پیشانى‏اش وارد شده بود، مبارز طلبید.[4]

ابو مخنف از ربیع بن تمیم همدانى روایت کرده گفت: هنگامى که دیدم عابس به سمت من مى‏آید، او را شناختم و قبلا در جنگ و نبردها وى را دیده بودم، او دلاورترین مردم به شمار مى‏آمد. فریاد زدم: مردم! این مرد، شیر شیران و پسر ابو شبیب است، هیچ یک از شما براى مبارزه با او بیرون نروید و عابس صدا مى‏زد:

آیا هماوردى نیست، آیا هماوردى نیست؟ هیچ کس به سمت او نیامد.

عمر سعد فریاد زد: واى بر شما! او را سنگباران کنید و بدینسان سنگ‏ها از هر سو بر بدنش باریدن گرفت. وقتى عابس این وضعیت را دید، زره و کلاه‏خود خویش را پشت سر افکند و سپس بر سپاه دشمن حمله‏ور شد. به خدا سوگند!

دیدم که وى بیش از دویست تن از سپاه دشمن را دنبال مى‏کرد تا آنکه از اطراف، وى را به محاصره در آوردند و به شهادت رساندند و سر از بدنش جدا کردند. سر او را در دست چند تن دیدم که هر یک ادعاى کشتن وى را داشتند. همگى نزد عمر سعد آمدند. وى گفت: با هم مشاجره نکنید، یک تن او را نکشته همه شما در کشتن او سهیم بوده‏اید و با این سخن، آنان را پراکنده ساخت‏.[5]

 

 

[1] طبرى، تاریخ: 3/ 279.

[2] طبرى، تاریخ: 3/ 290.

[3] همان: 3/ 329.

[4] طبرى، تاریخ: 3/ 329.

[5] ابصار العین فی انصار الحسین، ص160

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۹ تیر ۰۳ ، ۰۹:۵۰