حبل الله المتین

(نحن حبل الله الذی قال الله: وَاعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللَّـهِ جَمِیعًا وَلَا تَفَرَّ‌قُوا)

حبل الله المتین

(نحن حبل الله الذی قال الله: وَاعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللَّـهِ جَمِیعًا وَلَا تَفَرَّ‌قُوا)

حبل الله المتین
دنبال کنندگان ۲ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید

۴ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «اهداف قیام عاشورا» ثبت شده است

سفیانی کیست؟

از مشهورترین نشانه‌های حتمی ظهور، خروج سفیانی است. وی لشکر سفاک و خون‌ریز خود را بعد از جنایت‌های بسیاری که قبل از ظهور مرتکب شده، برای مقابله با حضرت مهدی (ع) به سمت مکه روانه می‌سازد که سرانجام آن فرو رفتن در سرزمین بیدا (خسف بیدا) است. عده‌ای او را یک فرد معین از نسل ابوسفیان می‌دانند و عده‌ای دیگر آن را نماد جریان باطل در برابر جریان حق معرفی می‌کنند. البته در روایات به اسم و ویژگی‌های شخصی او اشاره شده است.

در این ایام که جنگ سوریه دوباره شعله ور شده و تکفیریها دباره به قلع و قمع مردم روی آورده این اسم سر زبان‌ها افتاده و مردم گاهی این قیام‌ها را مرتبط با حوادث آخر الزمان و ظهور سفیانی می‌کنند. بهتر است بدون تطبیق این جریان‌ها و حوادث کمی با شخصیت سفیانی و حوادثی که او رقم می‌زند آشنا شویم.

در این سلسله ان شاء الله در ضمن چند نوشته این مسئله را بررسی خواهیم کرد.

نام سفیانی

بر اساس بررسی‌های جامعی که بر روی روایات ظهور انجام شده نام اصلی سفیانی عثمان و نام پدر او عنبسه می باشد. البته در برخی از روایات نام پدر او «عیینه» ذکر شده است. به دلایل فراوانی نقل قول‌ها و روایاتی که در این زمینه آمده است نام‌های دیگری هم برای سفیانی ذکر شده است. از آن جمله؛ حرب بن عنبسه، ابو عتبه، معاویه بن عتبه، عروه بن محمد، عنبسه بن هند، عبدالله بن یزید و عنبسه بن مره است. البته در روایات مشهور اهل سنت نام او عبدالله بن یزید است و نسب او هم به یزید بن معاویه بن ابی سفیان باز می‌گردد.

در برخی روایات نیز، لقب «صخری» به او داده‌اند یعنی منسوب به صخر، پدر ابو سفیان. برخی روایات نیز از  او با نام خرناس یاد کرده‌اند. در اینکه نسب سفیانی به ابوسفیان برمی‌گردد شکی نیست اما اینکه از نسل کدام یک از فرزندان ابوسفیان است، نقل قول‌های متفاوتی شده است. برخی او را از نسل یزید می‌دانند و برخی از نسل عتبه بن ابوسفیان و برخی دیگر نیز از نسل خالد بن یزید بن ابوسفیان. نسب سفیانی از سمت مادر نیز به کلبیان می‌رسد. [1]

سفیانی مردی سرخ رنگ، بور، چشم آبی، پیشانی پهن و چهارشانه است و صورتی خشن دارد و اثر آبله بر صورتش مشهود است. نقطه سفیدی در چشمش هست که هر که او را ببیند گمان می‌کند که کور است در حالی که اینطور نیست و او خبیث‌ترین مردم است که هیچ‌گاه خدا را نپرستیده است.[2]

سفیانی به قدری بد‌دل و شکاک و سنگدل است که همسر خودش را که مادر فرزندانش است زنده به گور می‌کند، برای اینکه می‌ترسد جای او را لو بدهد.[3]

او قبل از خروج با اظهار زهد و بی‌اعتنایی به دنیا و پوشیدن لباسهای کهنه و مندرس و نان و نمک خوردن و بذل اموال فراوان، دلهای افراد جاهل و اراذل و اوباش و همچنین گروهی از علمای ساده لوح را به خود جذب کرده و بدین وسیله طرفدارانی پیدا می‌کند.

نسب سفیانى‏

روایات به چهار شکل به ظاهر متفاوت، از نسب سفیانى سخن گفته‏اند:

1. سفیانى از قریش است:

امام على علیه السّلام فرموده‏اند:

... و یکون بالوادى الیابس عدة عدیدة، فیقولون له: یا هذا، ما یحل لک أن تضیع الاسلام ... فیقول: لست بصاحبکم. فیقولون:

ألست من قریش ... و یخرج راغبا فى الاموال؛[4]

... در سرزمین خشک، تعداد اندکى نزد سفیانى مى‏روند و به او مى‏گویند: سزاوار نیست که تو باعث از میان رفتن اسلام شوى ... او مى‏گوید: من امیر شما نیستم. آنها مى‌‏پرسند: آیا تو از قریش نیستى ... و او به طمع به چنگ آوردن ثروت خروج مى‏کند.

2. سفیانى از بنى امیه است:

... قال الاحنف من أى قوم السفیانى؟ قال امیر المؤمنین علیه- السّلام: هو من بنى امیّة ...؛[5]

... یکى از اصحاب امام على علیه السّلام به نام احنف از آن حضرت پرسید: سفیانى از کدام قبیله است؟ امام على فرمود: او از بنى امیه است ....

3. سفیانى از نسل ابو سفیان است:[6]

از جمله امام سجاد علیه السّلام در این‏باره فرموده‏اند:

... و هو من ولد عتبة بن ابى سفیان ...؛[7]

... او از نسل عتبه بن ابو سفیان است ....

4. سفیانى از نسل زن جگرخوار است:[8]

از جمله امام صادق علیه السّلام فرموده‏اند:

یخرج ابن آکلة الاکباد من الوادى الیابس ...؛[9]

پسر زن جگرخوار از سرزمین خشک قیام مى‏کند ....

در این چهار دسته روایات، الفاظى که نسب او را بیان مى‏کنند، به ظاهر اختلاف دارند، اما همگى به یک حقیقت اشاره دارند؛ چرا که ابو سفیان از قریش و از خاندان بنى امیه و زن جگرخوار نیز لقب همسر اوست.[10] بر این اساس، همه روایات اتفاق دارند که سفیانى از نسل ابو سفیان است.

تعدد این روایات از یک سو، و گزارش شدن آنها در منابع دست اوّل حدیثى از سوى دیگر، موجب اطمینان به مضمون آنها مى‏شود. از این‏رو، مى‌‏توان این مطلب را پذیرفت که سفیانى از نسل ابو سفیان است؛ چنان‏که شهرت او به سفیانى و نسبت او به ابو سفیان- که در روایات متواترى آمده است- مى‏تواند مؤید مطلب یاد شده باشد.

در پایان، این تذکر ضرورى است که دانستن نسب سفیانى به خودى خود ثمرى ندارد؛ چرا که غالب مردم، به جز سادات، اطلاعى از پدران و اجداد پیشین خود ندارند. سفیانى هم از این قاعده مستثنا نیست، و در صورتى که سفیانى خود از این موضوع مطلع باشد، دیگران از آن بى‏اطلاع‏اند. بنابراین، این‏که اهل بیت علیهم السّلام نسب او را تعیین کرده باشند، تأثیرى در شناسایى شخص او نخواهد داشت. پس علت پرداختن روایات به نسب او چیست؟ شاید علت طرح موضوع نسب سفیانى، توجه دادن افکار مسلمانان به این واقعیت باشد که روش سفیانى همان روش ابو سفیان است و هم‏چنان که ابو سفیان تمام تلاش خود را براى مقابله با پیامبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله و سلّم به کار گرفت، او نیز براى شکست دادن امام مهدى علیه السّلام به هرکارى دست خواهد زد. پس مردمان عصر ظهور، باید به این واقعیت توجه داشته باشند و از همکارى و همراهى با او بپرهیزند.

امام صادق علیه السّلام در این خصوص فرموده‏اند:

إنا و آل أبى سفیان أهل بیتین تعادینا فى اللّه: قلنا صدق اللّه و قالوا کذب اللّه، قاتل أبو سفیان رسول اللّه صلّى اللّه علیه و آله و سلّم و قاتل معاویة على بن ابى طالب علیه السّلام و قاتل یزید بن معاویة الحسین بن على علیه السّلام و السفیانى یقاتل القائم؛[11]

ما و خاندان ابو سفیان، دو خانواده هستیم که به دلیل خداوند با یکدیگر دشمنى کردیم. ما خداوند را تصدیق کردیم و آنها تکذیبش کردند. ابو سفیان با پیامبر جنگید و معاویه با على بن ابى طالب علیه السّلام و یزید با حسین بن على علیه السّلام سفیانى نیز با قائم علیه السّلام خواهد جنگید.

ویژگی‏هاى بدنى سفیانى‏

براى این‏که شناسایى سفیانى به سادگى امکان‏پذیر باشد، در تعدادى از روایات، ویژگى‏هاى چهره و قیافه او نیز بیان شده است. این ویژگى‏ها بدین قرار است: أزرق (کبود چشم)، اعور (شبیه یک چشم)، وحش الوجه (داراى صورت وحشت‏انگیز)، اشقر (سرخ و سفید آن که سرخى بر سفیدى‏اش غالب باشد)، احمر (سرخ‏روى)، جدرى (آبله‏رو)، ضخم الهامة (بزرگ‏سر)، ربعة (میانه بالا).

از جمله امام على علیه السّلام در توصیف او فرموده‏اند:

یخرج ابن آکلة الاکباد من الوادى الیابس و هو رجل ربعة، وحش الوجه، ضخم الهامة بوجهه أثر جدرىّ إذا رأیته حسبته أعور ...؛[12]

فرزند زن جگرخوار از سرزمین خشک قیام مى‏کند. او مردى میانه بالا، با صورتى وحشت‏انگیز، درشت سر و آبله روست.

اگر او را ببینى گمان مى‌‏برى یک چشم است ....

از میان روایاتى که این ویژگى‏ها را بیان کرده‏اند،[13] تنها حدیثى معتبر است که او را سرخ‏روى مایل به سفید و کبود چشم معرفى مى‏کند. امام صادق علیه السّلام در این روایت معتبر فرموده‏اند:

أنک لو رأیت السفیانى لرأیت أخبث الناس، أشقر، أحمر، أزرق ...؛[14]

تو اگر سفیانى را ببینى، پلیدترین مردم را دیده‏اى. او سرخ- روى مایل به سفیدى و کبود چشم است ....

دین سفیانى‏

روایاتى را که به دین سفیانى پرداخته‏اند، به سه دسته مى‌‏توان تقسیم کرد:

1. سفیانى نصرانى است:

امام على علیه السّلام در این‏باره فرموده‏اند:

... و خروج السفیانى برایة خضراء و صلیب من ذهب؛[15]

... و خروج سفیانى با پرچمى سبز و صلیبى از طلاست.

2. سفیانى در ابتدا مسلمان است، ولى به نصرانیت مى‏گرود:

امام صادق علیه السّلام فرموده‏اند:

و یذهب إلى الروم لدفع الملک الخراسانى و یرجع منها متنصرا؛[16]

او براى از میان بردن حکومت خراسانى به روم مى‌‏رود و در حالى که به نصرانیت گرویده است از آن‏جا باز مى‏‌گردد.

3. سفیانى، مسلمان است:

امام على علیه السّلام فرموده‏اند:

... و یکون بالوادى الیابس عدة عدیدة فیقولون له یا هذا ما یحل لک أن تضیّع الاسلام أما ترى ما الناس فیه من الهوان و الفتن فاتق اللّه و اخرج أما تنصر دینک ...؛[17]

... در سرزمین خشک تعداد اندکى نزد سفیانى مى‌‏روند و به او مى‏گویند: سزاوار نیست که تو باعث از میان رفتن اسلام شوى، آیا ذلت مردم و فتنه‏هایى که آنان را فراگرفته، نمى- بینى؟ از خدا بترس و خروج کن، آیا دینت را یارى نمى‌‏کنى؟ ...

امام باقر علیه السّلام نیز فرموده‏اند:

السفیانى ... لم یعبد اللّه قطّ و لم یر مکة و لا المدینة قطّ ...؛[18]

سفیانى ... خدا را هرگز عبادت نکرده و هیچ‏گاه مکه و مدینه را ندیده است ....

روایت اوّل تصریح به مسلمان بودن او دارد، و در روایت دوم حقیقت اسلام از او نفى شده است، اما از ظاهر آن نمى‏توان استفاده کرد که او مسلمان (مسلمان شناس‏نامه‏اى) نیست. افزون بر آن، ندیدن مکه و مدینه براى غیر مسلمان مذمت نیست. بنابراین، از آن‏جا که در روایت یاد شده در مقام تنقیص و مذمت او به ندیدن مکه و مدینه اشاره شده است، مى‏توان فهمید که او مسلمان است. آغاز قیام او از شام و بالا گرفتن کار او در آن‏جا که کشورى اسلامى است، مى‏تواند قرینه و شاهدى بر اسلام ظاهرى او باشد.

در میان چهار حدیث یاد شده که ما بدان دست یافتیم، مى‏توان با حدیث دوم، میان این روایات آشتى برقرار کرد. یعنى سفیانى در ابتدا، به ظاهر مسلمان است و در نهایت به آیین مسیحیان مى‏گرود. انگیزه این گرایش مى- تواند بهره‏گیرى از امکانات غرب در رویارویى با حرکت امام مهدى علیه السّلام باشد.

به هرحال، از آن‏جا که روایات یاد شده از اسناد معتبرى برخوردار نیستند، ما نمى‌‏توانیم درباره دین سفیانى به نظر قاطعانه‏اى دست یابیم.

البته درباره گرایش‏هاى دینى سفیانى، یک مطلب قطعى وجود دارد، و آن عناد و تعصب شدید او بر ضدّ شیعیان است که در روایات معتبر گزارش شده است.

 

محل خروج و قیام سفیانی

آنچه که از بررسی روایات متعدد ائمه و بزرگان دین به دست آمده این است که، سفیانی از منطقه‌ای خشک و بی‌آب و علف در شهر دمشق که به سرزمین «یابس» معروف است و در نزدیکی مرز اردن قرار دارد قیام خواهد کرد و با هفت نفر از یاران خود به منطقه درعا رفته و در آنجا با حدود بیست هزار نفر از افراد قبیله بنی کلب که در درعای سوریه سکنی دارند، بیعت خواهد کرد.

 

در روایات از این قبیله با عنوان دایی‌های سفیانی یاد شده است چرا که همانطور که گفته شد، نسب سفیانی از سمت مادر به قبیله بنی کلب باز می‌گردد. بر طبق این روایات، کلبیان جماعتی از اشرار آخرالزمان هستند که در نبرد سفیانی با حضرت ولیعصر عجل الله او را یاری خواهند کرد و باعث جذب افراد زیادی به لشکر او خواهند شد. پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم در این باره می‌فرمایند: « سفیانی با سیصد و شصت نفر خروج خواهد کرد تا اینکه به دمشق می‌رسد و در ماه رمضان هم بیست هزار نفر از قبیله بنی کلب با او بیعت می‌کنند»[19] قبیله بنی کلب، در دوره معاویه نصرانی بوده‌اند اما ظاهراً بعدها به اسلام گرویده‌اند. معاویه با زنی از این قبیله ازدواج کرد که حاصل این ازدواج یزید بود. این طایفه در قرن‌های بعد، به فرقه دروزی گرویدند. دروزیان، علی رغم اینکه ادعا می‌کنند مسلمان هستند اما در عمل خلاف این را نشان می‌دهند زیرا از نظر اسلام، عقاید آنها کاملاً انحرافی است.

وجه تسمیه « دروزی» به دلیل تبعیت از شخصی به نام درزی است. آنها نام آیین خود را «موحدون» نامیده‌اند که اساس عقیده‌شان بر مبنای حلول و تناسخ روح است و این مسئله از نظر اسلام کاملاً باطل و مردود می باشد.[20] عمده دروزیان که غالباً منتسب به قبیله بنی کلب هستند در سرزمین«رمله» سکنی گزیده‌اند. رمله شامل بیابان شرقی فلسطین، جنوب غربی سوریه، بیابان غربی اردن بخش‌هایی از لبنان است. البته تعداد زیادی از آنها هم به کشورهای دیگر از جمله آمریکا و استرالیا و کشورهای اروپایی مهاجرت کرده‌اند اما تعداد آنها در کشورهای سوریه و لبنان بیشتر از سایر مناطق جهان است. به طور کلی، حدود یک میلیون نفر از دروزیان در سراسر جهان زندگی می‌کنند.

 

نشانه‌های خروج سفیانی

هنگام خروج سفیانی، سرزمین شام میدان تاخت و تاز چندین لشگر با یکدیگر هست که معروفترین این لشگرها، لشگر اصهب و ابقع است و لشگرهای دیگر احتمالاً حاکمان مناطق مختلف شام و مردمان آن سرزمین هستند. در این هرج و مرج است که سفیانی در ماه رجب از وادی یابس[21] خروج می‌کند و آن سرزمینی خشک و بی‌آب و علف است و تقریباً در حوالی مرز سوریه و اردن قرار دارد. شعار او «یا رب یا رب یا رب ثم النار».[22]

و از نشانه های خروج او خسف (فرورفتن) در سمت غربی مسجد دمشق و زلزله و خسف در روستایی در جنوب دمشق به نام جابیه است.[23]

 

[1] بازشناسی علائم حتمی ظهور، سید بن طاووس، التشریف بالمنن، ص۲۹۶،ب۷۹

[2] علامه مجلسی، ملا محمدباقر؛ بحارالانوار، بیروت، موسسه الوفا، ۱۴۰۴، ج۵۲، ص۲۰۶ و ۲۵۴. النعمانی، محمد بن إبراهیم؛ کتاب الغیبه، تحقیق: فارس حسون کریم، قم، أنوار الهدی، ۱۴۲۲، چاپ اول، ص۳۱۸.

[3] صافی گلپایگانی، لطف الله؛ منتخب الاثر فی الامام الثانی عشر، قم، مکتبه المرجع الدینی آیت الله العظمی الصافی الگلپایگانی، ۱۴۲۸ هـ.ق، چاپ دوم، ج۳، ص۹۸؛ کورانی عاملی، علی؛ معجم احادیث الامام المهدی، قم، مؤسسه المعارف الإسلامیه، ۱۴۱۱، چاپ اول، ج۳، ص۴۷۰، شیخ صدوق؛ کمال الدین، ج۲، ص۶۵۱، باب۵۷، ح۱۴.

[4] مقدسى شافعى، عقد الدرر، ص 90، باب 4، فصل 2.

[5] التشریف بالمنن، ص 296، باب 79، ح 417 (به نقل از الفتن سلیلى).

[6] معجم احادیث الامام المهدى علیه السّلام، ج 3، ص 23 (به نقل از کشف النورى، ص 221. (این حدیث مرسله است)؛ عقد الدرر، ص 72، باب 4، فصل 2؛ التشریف بالمنن، ص 296، باب 79، ح 417 (به نقل از الفتن سلیلى).

[7] شیخ طوسى، الغیبة، ص 443، ح 437 (این حدیث مرسله است).

[8] نعمانى، الغیبة، ص 424، باب 18، ح 16 (این حدیث ضعیف است به دلیل وجود عبید اللّه بن موسى و ...

[9] کمال الدین، ج 2، ص 557، باب 57، ح 9. (این حدیث ضعیف است به دلیل وجود محمد بن على الکوفى. در این‏باره ر. ک: معجم رجال الحدیث، ج 17، ص 54).

[10] عباس قمى، سفینة البحار، ج 8، ص 716.

[11] معجم احادیث الامام المهدى علیه السّلام، ج 3، ص 467.

[12] کمال الدین، ج 2، ص 557، باب 57، ح 9 (این حدیث ضعیف است به دلیل محمد بن على الکوفى. در این‏باره ر. ک: معجم رجال الحدیث، ج 17، ص 54).

[13] عقد الدرر، ص 73، باب 4، فصل 2؛ نعمانى، الغیبة، ص 425، باب 18، ح 18 (سند این روایت به این صورت است:

 «اخبرنا أحمد بن محمد بن سعید قال: حدثنا حمید بن زیاد، قال: حدثنا على بن الصباح الضحاک قال: حدثنا أبو على الحسن بن محمد الحضرمى قال: حدثنا جعفر بن محمد عن ابراهیم بن عبد الحمید، عن أبى أیوب الخراز عن محمد بن مسلم عن أبى جعفر الباقر علیه السّلام قال: السفیانى أحمر، أشقر، أزرق ...»

این حدیث ضعیف است به دلیل وجود على بن الصباح الضحاک. در این‏باره ر. ک: مستدرکات علم رجال الحدیث، ج 5، ص 388.

[14] کمال الدین، ج 2، ص 557، باب 57، ح 10 (سند این روایت به این صورت است:

 «حدثنا احمد بن زیاد بن جعفر الهمدانى قال: حدثنا على بن ابراهیم بن هاشم، عن ابیه ابراهیم بن هاشم، عن محمد بن ابى عمیر، عن حماد بن عثمان، عن عمر بن یزید قال: لى ابو عبد اللّه علیه السّلام: ...»

درباره وثاقت احمد بن زیاد ر. ک: معجم رجال الحدیث، ج 2، ص 120.

درباره وثاقت على بن ابراهیم ر. ک: همان، ج 11، ص 193.

درباره وثاقت ابراهیم بن هاشم ر. ک: همان، ج 1، ص 317.

درباره وثاقت محمد بن ابى عمیر ر. ک: همان، ج 14، ص 279.

درباره وثاقت حماد بن عثمان ر. ک: همان، ج 6، ص 212.

درباره وثاقت عمر بن یزید ر. ک: همان، ج 2، ص 63).

[15] معجم احادیث الامام المهدى علیه السّلام، ج 5، ص 224 (به نقل از مختصر بصائر الدرجات ص 199. این حدیث مرسله است).

[16] اسد اللّه هاشمى، زمینه‏سازان انقلاب جهانى حضرت مهدى علیه السّلام، ص 65 (به نقل از اربعین خاتون‏آبادى، ص 153، این حدیث مرسله است).

[17] عقد الدرر، ص 90، باب 4، فصل 2.

[18] نعمانى، الغیبة، ص 425، باب 18، ح 18 (این حدیث ضعیف است به دلیل وجود على بن الصباح بن الضحاک. ر. ک: مستدرکات علم رجال الحدیث، ج 5، ص 388).

[19] یوم الخلاص، ص۶۷۱

[20] شش ماه پایانی، ص۱۲۴-۱۲۳

[21] بحارالانوار، همان، ج۵۲، ص۱۸۶.

[22] معجم احادیث الامام المهدی، همان، ج۳، ص۴۷۰.

[23] النعمانی، محمد بن إبراهیم، کتاب الغیبه، تحقیق: فارس حسون کریم، قم، أنوارالهدی، ۱۴۲۲، چاپ اول، ص۱۴۹؛علی بن موسی، الملاحم والفتن، ترجمه‌ی: نجفی، محمدجواد، تهران، اسلامیه، ۱۳۶۰ هـ.ش، ص۱۶۴، بحارالانوار، همان، ج۵۳، ص۲۰۸ و ۲۶۹.

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ آذر ۰۳ ، ۱۱:۱۹

 

روز عاشورا روز شهادت امام حسین علیه‌السلام و یاران باوفای او، روز اندوه و غم و مصیبت ائمّه اطهار(علیهم السلام) و محبان آن بزرگواران است. روزی است که نه تنها محبین سید الشهدا از انسیان بلکه تمام عالم از جماد و نبات برای او عزاداری می‌کنند.

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۵ تیر ۰۳ ، ۱۴:۵۲

 

امامان اهل‌بیت علیهم‌السلام در تلاش براى زنده نگه‌داشتن یاد امام حسین علیه‌السلام از شیوه‌های گوناگونى استفاده می‌کردند، از جمله:

1_ برپایى مجالس سوگوارى

  علقمه حضرمى نقل مى‌کند که امام باقر علیه‌السلام در روز عاشورا براى امام حسین علیه‌السلام در خانه‌اش اقامه عزا می‌کرد: « ثُمَّ لَیَنْدِبُ الْحُسینَ علیه‌السلام وَ یَبْکِیهِ وَ یَأْمُرُ مَنْ فِی دارِهِ مِمَّنَ لا یَتَّقِیهِ بِالْبُکاءِ عَلَیْهِ... وَلْیَعُزِّ بَعْضُهُمْ بَعْضاً بِمُصابِهِمْ بِالْحُسَیْنِ علیه‌السلام؛ امام باقر علیه‌السلام بر امام حسین می‌گریست و به افرادى که در خانه بودند و از آنان تقیّه نمی‌کرد، می‌فرمود: بر آن حضرت سوگواری کنند... و به آنان می‌فرمود در مصیبت حسین علیه‌السلام به یکدیگر تسلیت بگویند.»[1]

2_ یادآورى مصائب آن حضرت علیه‌السلام در مناسبت‌های مختلف

  در حدیثى می‌خوانیم امام صادق علیه‌السلام به داود رقّى فرمود: «إِنِّی ما شَرِبْتُ ماءً بارِداً إِلَّا وَ ذَکَرْتُ الْحُسَینَ علیه‌السلام؛ من هرگز آب سرد ننوشیدم مگر این‌که به یاد امام حسین علیه‌السلام افتادم.»[2]

در روایتى دیگر می‌خوانیم وقتی‌که منصور دوانیقى درِ خانه امام صادق علیه‌السلام را آتش زد، آن حضرت در منزل حضور داشت و آتش را خاموش کرده و دختران و بانوان وحشت زده‌اش را آرام نمود. فرداى آن روز تعدادى از شیعیان براى احوالپرسى خدمت امام علیه‌السلام شرفیاب شدند. امام علیه‌السلام را گریان و اندوهگین یافتند، پرسیدند: این‌همه اندوه و گریه از چیست؟ آیا به دلیل گستاخى و بی‌حرمتی آنان نسبت به شما است؟ امام علیه‌السلام پاسخ داد؛ «لا، وَ لکِنْ لَمَّا أَخَذَتِ النَّارُ ما فِی الدِّهْلِیزِ نَظَرْتُ إِلى نِسائِى وَ بَناتِى یَتَراکَضْنَ فِی صَحْنِ الدَّارِ مِنْ حُجْرَةٍ إِلَى حُجْرَةٍ وَ مِنْ مَکانٍ إِلى مَکانٍ هذا وَ أَنَا مَعَهُنَّ فِی الدَّارِ فَتَذَکَّرْتُ فِرارَ عِیالِ جَدِّىَ الْحُسَیْنِ علیه‌السلام یَوْمَ عاشُورا مِنْ خَیْمَةٍ إلى خَیْمَةٍ وَ مِنْ خِباءٍ إلى خِباءٍ؛ امام فرمود: هرگز براى این گریه نمی‌کنم، بلکه گریه من براى این است که وقتى آتش زبانه کشید، دیدم بانوان و دختران من از این اتاق به آن اتاق و از اینجا به آنجا پناه می‌برند با این‌که (تنها نبودند و) من نزدشان حضور داشتم، با دیدن این صحنه به یاد بانوان جدّم حسین علیه‌السلام در روز عاشورا افتادم که از خیمه‌ای به خیمه دیگر و از پناهگاهى به پناهگاه دیگر فرار می‌کردند (و مردان آن‌ها همه شهید شده بودند.»[3]

3_  گریستن و گریاندن 

 از مؤثّرترین تدابیر ائمّه اطهار علیهم‌السلام براى احیاى نهضت عاشورا گریه بر امام حسین علیه‌السلام است. امام سجّاد علیه‌السلام در طول دوران امامتش پیوسته سوگوار قصّه عاشورا بود و در این مصیبت آن‌قدر گریست که از «بکّائین عالم» (بسیار گریه کنندگان) لقب داده شد. آن حضرت می‌فرمود: «إِنى لَمْ اذْکُرْ مَصْرَعَ بَنى فاطِمَةَ إِلّا خَنَقَتْنِى الْعَبْرَةُ؛ هر زمان که به یاد قتلگاه فرزندان فاطمه (کربلا) می‌افتم، اشک گلوگیرم می‌شود.»[4]

گریه‌های امام علیه‌السلام که در هر مناسبتى به آن اقدام می‌کردند باعث بیدارى عمومى و مانع از فراموش‌شدن نام و یاد شهیدان عاشورا شدامامان بزرگوار شیعه نه‌تنها خود در عزاى سالار شهیدان می‌گریستند، بلکه همواره مردم را به گریستن بر امام حسین علیه‌السلام تشویق و ترغیب می‌کردنددر روایتى از امام رضا علیه‌السلام آمده است: «فَعَلى مِثْل الْحُسَیْنِ فَلْیَبْکِ الْباکون، فَإِن الْبکاءَ عَلَیْهِ یَحُط الذُّنُوبَ الْعظامَ؛ پس بر همانند حسین علیه‌السلام باید گریه کنندگان گریه کنند، چرا که گریه بر آن حضرت گناهان بزرگ را می‌ریزد.»[5] به‌موازات ثواب‌های عظیمى که براى گریستن در روایات آمده است، براى گریاندن و حتّى «تباکى» (حالت گریه به خود گرفتن) ثواب‌های زیادى ذکر شده است.

در روایتى در ارتباط با گریه بر مظلومیّت اهل‌بیت علیهماالسلام می‌خوانیم: «... مَنْ بَکى وَ أَبْکى واحِدَاً فَلَهُ الْجَنَّةُ، وَ مَنْ تَباکى فَلَهُ الْجَنَّةُ؛ هر کس بگرید و (حتّى) یک تن را بگریاند، پاداشش بهشت است و هر کس حالت اندوه و گریه به خود بگیرد پاداش او بهشت است.[6]

  ۴_ تشویق شاعران به مرثیه سرایى 

 شاعرانى که مصائب امام حسین علیه‌السلام را به شعر درآورده و در مجالس و محافل می‌خواندند، همواره مورد لطف خاصّ و عنایت ویژه ائمّه معصومین علیهم‌السلام قرار داشتند.

شعراى بنامى چون «کُمَیت اسدى»، «دِعبل خُزاعى»، «سیّد حِمْیرى» و... به عنوان (شاعران اهل‌بیت) با تشویق ائمّه اطهار علیهم‌السلام از موقعیّت‌های اجتماعى بلندى در بین مردم برخوردار بودند

هارون مکفوف (یکى از یاران امام صادق علیه‌السلام) می‌گوید: به محضر آن حضرت شرفیاب شدم، فرمود: «برایم مرثیه بخوان. برایش خواندم. فرمود: «لا، کَما تَنْشِدُونَ وَ کَما تَرْثِیهِ عِنْدَ قَبْرِهِ؛ این گونه نمی‌خواهم، آن‌گونه که در کنار قبر آن حضرت علیه‌السلام مرثیه می‌خوانید، بخوان» و من خواندم: «أُمْرُرُ عَلى جَدَثِ الْحُسَیْنِ فَقُلْ لَأَعْظُمِهِ الزَّکِیَّةِ  «از کنار قبر حسین علیه‌السلام گذر کن و به آن استخوان‌های پاک او بگو... »  دیدم آن حضرت به گریه افتاد، سکوت کردم، ولى فرمود: ادامه بده، ادامه دادم. فرمود: «بازهم بخوان» خواندم تا به این بیت رسیدم: «یا مَرْیَمُ قُومی وَانْدُبِی مَوْلاکِ وَ عَلَى الْحُسَینِ فَاسْعَدی بِبُکاکِ»؛ «اى مریم! برخیز و بر مولاى خود ندبه کن و با گریه ات بر حسین علیه‌السلام رستگارى طلب کن».  دیدم امام صادق علیه‌السلام گریه کرد و بانوان، شیون سر دادند. وقتى آرام شدند،

حضرت فرمود: «یا أَبا هارُونَ مَنْ أَنْشَدَ فِى الْحُسَیْنِ فَأَبْکى عَشْرَةً فَلَهُ الْجَنَّةُ؛ اى ابوهارون! هرکس بر امام حسین علیه‌السلام مرثیه بخواند و ده نفر را بگریاند،پاداش او بهشت است.[7]

۵- اهمّیّت به تربت امام حسین علیه‌السلام 

 دشمنان اسلام از بنى امیّه و بنى عبّاس با تمام توان، تلاش می‌کردند تا قیام امام علیه‌السلام و یاران پاکباخته‌اش به دست فراموشى سپرده شود و مردم از آن سخنى نگویند و حتّی اثرى از قبر آن امام همام به جاى نمانداز این‌رو، برخى از خلفاى عبّاسى بارها به ویران کردن قبر آن حضرت اقدام کردند. ولى از آن سو ائمّه اطهار علیهم‌السلام در هر فرصتى براى مقابله با این جریان بپا خواستند و تربت آن حضرت را قطعه‌ای از خاک بهشت، مایه شفاى دردها، و موجب برکت زندگى دانسته‌انددر روایتى از امام موسى بن جعفر علیهماالسلام می‌خوانیم: «لا تَأْخُذُوا مِنْ تُرْبَتی شَیْئاً لِتَبَرَّکُوا بِهِ، فَإِنَّ کُلَّ تُرْبَةٍ لنا مُحَرَّمَةٌ إِلَّا تُرْبَةُ جَدِّى الْحُسَیْنِ بْنِ عَلِىٍّ علیهما السلام فَإِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ جَعَلَها شِفاءً لِشِیعَتِنا وَ أَوْلِیائِنا؛ از تربت من چیزى براى تبرّک بر ندارید، زیرا همه تربت‌ها جز تربت جدّم امام حسین علیه‌السلام (خوردنش) حرام است. خداوند- عزّ و جلّ- آن را براى شیعیان و دوستان ما شفا قرار داده است».[8]

در حالات امام سجاد علیه‌السلام آمده است که در پارچه‌ای تربت امام حسین علیه‌السلام را نگه می‌داشت: «فکانَ إِذا حَضَرَتْهُ الصَّلاةُ صَبَّهُ عَلى سَجَّادَتِهِ وَ سَجَدَ عَلَیْهِ؛ هرگاه وقت نماز می‌رسید، آن (تربت) را روى سجّاده‌اش می‌ریخت و بر آن سجده می‌کرد.»[9]

مجموع روایاتى که در مورد تربت امام حسین علیه‌السلام وارد شده است، می‌رساند که استفاده از برکت آن تربت پاک، از نخستین روز ولادت، با باز کردن کام نوزاد با آن آغازشده و تا واپسین لحظات حیات و قرار دادن تربت در قبر، به پایان می‌رسد. همچنین ساختن مهر و تسبیح با تربت کربلا و همراه داشتن آن و خوردن مقدار بسیار کمى (مثلاً به اندازه یک عدس در آب حل کند و بخورد) از آن به قصد شفا و باز کردن افطار در روز عید فطر با آن مورد ترغیب و توصیه ائمّه اطهار علیهم‌السلام بوده است.

۶- اهتمام ویژه به زیارت مرقد امام حسین علیه‌السلام 

 ائمّه اطهار علیهم‌السلام گذشته از آن‌که خودشان به زیارت قبر امام حسین علیه‌السلام می‌رفتند، با بیان پاداش‌های عظیم براى زیارت آن حضرت، شیعیان را براى رفتن به کربلا تشویق و بسیج می‌کردند و خاطره آن شهیدان پرافتخار را زنده نگه‌داشته، ضربات سنگینى را بر پیکر کفر و عناد و دشمنان اهل‌بیت علیهم‌السلام وارد می‌کردنداز امام صادق علیه‌السلام چنین نقل‌شده است: «ما مِنْ احَدٍ یَوْمَ الْقِیامَةِ إِلَّا وَ هُوَ یَتَمَنَّى أَنَّهُ زارَ الْحُسَیْنَ بْنَ عَلىٍّ علیهما السلام لِما یَرى لَما یُصْنَعُ بِزُوَّارِ الْحُسَیْنِ بْنِ عَلِىٍّ علیهما السلام مِنْ کَرامَتِهِمْ عَلَى اللَّهِ؛ هر کسى در روز قیامت، آرزو مى کند که از زائران قبر امام حسین علیه‌السلام باشد، از فزونى آنچه ازکرامت آنان (زائران قبر آن حضرت) نزد خداوند مشاهده مى کند.»[10]

و نیز از امام صادق علیه‌السلام روایت شده است: «مَنْ سَرَّهُ أَنْ یَکُونَ عَلى مَوائِدِ نُورٍ یَوْمَ الْقِیامَةِ، فَلْیَکُنْ مِنْ زُوَّارِ الْحُسَیْنِ بْنِ عَلِىٍّ علیهما السلام؛ هر کس دوست دارد روز قیامت در کنار سفره هاى نور الهى بنشیند، باید از زائران امام حسین علیه‌السلام باشد.»[11]

 

[1] المصباح (للکفعمی)، ج۱، ص۴۸۲

[2] الأمالی (للصدوق)، ج۱، ص۱۴۲

[3] مجمع مصائب اهل البیت، الخطیب الهندوبى، ج 1، ص 61

[4] کامل الزیارات، ج۱، ص۱۰۷

[5] الأمالی (للصدوق)، ج۱، ص۱۲۸

[6] بحار الأنوار، ج۴۴، ص۲۸۸

[7] کامل الزیارات، ج۱، ص۱۰۵

[8] بحار الأنوار، ج۵۷، ص۱۵۷

[9] مصباح المتهجد، ج۲، ص۷۳۳

[10] وسائل الشیعة، ج۱۴، ص۴۲۴

[11] کامل الزیارات، ج۱، ص۱۳۵

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۰ تیر ۰۳ ، ۱۵:۲۴

یکی از سوالات و شبهاتی که در ایام محرم مطرح می‌شود این است که چرا شیعیان در دهه اول محرم و از روز اول محرم شروع به عزاداری می‌کنند در حالی که امام و یارانش هنوز به شهادت نرسیده‌اند و آن واقعه جانسوز در روز دهم محرم و در روز عاشورا اتفاق افتاده است؟

برای پاسخ به این شبهه و سؤال باید گفت: این رفتار و فرهنگی که بین شیعیان رواج پیدا کرده و به یک فرهنگ غنی تبدیل شده است علل و عوامل مختلفی دارد که بخشی از آن اشاره می‌شود.

1ـ سیره اهلبیت علیهم‌السلام

درست است که فاجعه کربلا در روز دهم محرم اتفاق افتاده اما ما با توجه به سیره امامان خود و برای عرض ادب به امام حسین(ع) و شهیدان کربلا از روز اول محرم عزاداری می کنیم چراکه در نقل های تاریخی و حدیثی داریم که همین که ماه محرم فرا می رسید امامان ما دیگر لبخندی بر لبشان دیده نمی شد و حزن و اندوه آن ذوات مقدس را فرا می گرفت و عزادار بودند و این عزاداری در روز عاشورا به اوج می رسید.

با توجه به محدودیت هایی که برای آن امامان از سوی دستگاه های خلافت ایجاد شده بود، ائمه در خانه خود عزاداری می کردند و شُعرایی را دعوت می کردند و آنها با سرودن اشعاری حزین در مصیبت بزرگ شهادت امام حسین(ع)، فضای حزین و سوگواری را پدید می آوردند و ائمه و خانواده های ایشان به عزاداری می پرداختند.

۱ـ۱. سیره امام کاظم علیه‌السلام

در روایت آمده است که امام رضا(علیه‌السلام) فرمودند: «إِذَا دَخَلَ شَهْرُ اَلْمُحَرَّمِ لاَ یُرَى ضَاحِکاً وَ کَانَتِ اَلْکِئَابَةُ تَغْلِبُ عَلَیْهِ حَتَّى یَمْضِیَ مِنْهُ عَشَرَةُ أَیَّامٍ فَإِذَا کَانَ یَوْمُ اَلْعَاشِرِ کَانَ ذَلِکَ اَلْیَوْمُ یَوْمَ مُصِیبَتِهِ وَ حُزْنِهِ وَ بُکَائِهِ وَ یَقُولُ هُوَ اَلْیَوْمُ اَلَّذِی قُتِلَ فِیهِ اَلْحُسَیْنُ عَلَیْهِ السَّلاَمُ»[1]. هنگامی که ماه محرم شروع می‌شد، دیگر کسی پدرم را خندان نمی‌دید و هر روز ناراحتی او بیشتر می‌شد تا روز دهم محرم. پس وقتی روز دهم می‌رسید، آن روز روز مصیبت و اندوه و گریۀ او بود.

۱ـ۲. سیره امام رضا علیه‌السلام

در روایت مشهور دیگری وقتی پسر شبیب در اول محرم بر امام رضا(ع) وارد شد، حضرت برای او ذکر مصیبت شهادت و اسارت اهل بیت(ع) را کردند.

ریان بن شیب مى‌گوید:

دَخَلْتُ عَلَى اَلرِّضَا عَلَیْهِ السَّلاَمُ فِی أَوَّلِ یَوْمٍ مِنَ اَلْمُحَرَّمِ - فَقَالَ لِی یَا اِبْنَ شَبِیبٍ أَ صَائِمٌ أَنْتَ فَقُلْتُ لاَ فَقَالَ إِنَّ هَذَا اَلْیَوْمَ هُوَ اَلْیَوْمُ اَلَّذِی دَعَا فِیهِ زَکَرِیَّا عَلَیْهِ السَّلاَمُ رَبَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ فَقَالَ «رَبِّ هَبْ لِی مِنْ لَدُنْکَ ذُرِّیَّةً طَیِّبَةً إِنَّکَ سَمِیعُ اَلدُّعاءِ» فَاسْتَجَابَ اَللَّهُ لَهُ وَ أَمَرَ اَلْمَلاَئِکَةَ فَنَادَتْ زَکَرِیَّا « وَ هُوَ قائِمٌ یُصَلِّی فِی اَلْمِحْرابِ أَنَّ اَللّهَ یُبَشِّرُکَ بِیَحْیى» فَمَنْ صَامَ هَذَا اَلْیَوْمَ ثُمَّ دَعَا اَللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ اِسْتَجَابَ اَللَّهُ لَهُ کَمَا اِسْتَجَابَ لِزَکَرِیَّا عَلَیْهِ السَّلاَمُ ثُمَّ قَالَ یَا اِبْنَ شَبِیبٍ إِنَّ اَلْمُحَرَّمَ هُوَ اَلشَّهْرُ اَلَّذِی کَانَ أَهْلُ اَلْجَاهِلِیَّةِ فِیمَا مَضَى یُحَرِّمُونَ فِیهِ اَلظُّلْمَ وَ اَلْقِتَالَ لِحُرْمَتِهِ فَمَا عَرَفَتْ هَذِهِ اَلْأُمَّةُ حُرْمَةَ شَهْرِهَا وَ لاَ حُرْمَةَ نَبِیِّهَا صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ لَقَدْ قَتَلُوا فِی هَذَا اَلشَّهْرِ ذُرِّیَّتَهُ وَ سَبَوْا نِسَاءَهُ وَ اِنْتَهَبُوا ثَقَلَهُ فَلاَ غَفَرَ اَللَّهُ لَهُمْ ذَلِکَ أَبَداً یَا اِبْنَ شَبِیبٍ إِنْ کُنْتَ بَاکِیاً لِشَیْءٍ فَابْکِ لِلْحُسَیْنِ بْنِ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ عَلَیْهِ السَّلاَمُ فَإِنَّهُ ذُبِحَ کَمَا یُذْبَحُ اَلْکَبْشُ وَ قُتِلَ مَعَهُ مِنْ أَهْلِ بَیْتِهِ ثَمَانِیَةَ عَشَرَ رَجُلاً مَا لَهُمْ فِی اَلْأَرْضِ شَبِیهُونَ وَ لَقَدْ بَکَتِ اَلسَّمَاوَاتُ اَلسَّبْعُ وَ اَلْأَرَضُونَ لِقَتْلِهِ وَ لَقَدْ نَزَلَ إِلَى اَلْأَرْضِ مِنَ اَلْمَلاَئِکَةِ أَرْبَعَةُ آلاَفٍ لِنَصْرِهِ فَوَجَدُوهُ قَدْ قُتِلَ فَهُمْ عِنْدَ قَبْرِهِ شُعْثٌ غُبْرٌ إِلَى أَنْ یَقُومَ اَلْقَائِمُ فَیَکُونُونَ مِنْ أَنْصَارِهِ وَ شِعَارُهُمْ یَا لَثَارَاتِ اَلْحُسَیْنِ یَا اِبْنَ شَبِیبٍ لَقَدْ حَدَّثَنِی أَبِی عَنْ أَبِیهِ عَنْ جَدِّهِ عَلَیْهِمُ اَلسَّلاَمُ أَنَّهُ لَمَّا قُتِلَ اَلْحُسَیْنُ جَدِّی صَلَوَاتُ اَللَّهِ عَلَیْهِ مَطَرَتِ اَلسَّمَاءُ دَماً وَ تُرَاباً أَحْمَرَ یَا اِبْنَ شَبِیبٍ إِنْ بَکَیْتَ عَلَى اَلْحُسَیْنِ عَلَیْهِ السَّلاَمُ حَتَّى تَصِیرَ دُمُوعُکَ عَلَى خَدَّیْکَ غَفَرَ اَللَّهُ لَکَ کُلَّ ذَنْبٍ أَذْنَبْتَهُ صَغِیراً کَانَ أَوْ کَبِیراً قَلِیلاً کَانَ أَوْ کَثِیراً یَا اِبْنَ شَبِیبٍ إِنْ سَرَّکَ أَنْ تَلْقَى اَللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ وَ لاَ ذَنْبَ عَلَیْکَ فَزُرِ اَلْحُسَیْنَ عَلَیْهِ السَّلاَمُ یَا اِبْنَ شَبِیبٍ إِنْ سَرَّکَ أَنْ تَسْکُنَ اَلْغُرَفَ اَلْمَبْنِیَّةَ فِی اَلْجَنَّةِ مَعَ اَلنَّبِیِّ وَ آلِهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ فَالْعَنْ قَتَلَةَ اَلْحُسَیْنِ یَا اِبْنَ شَبِیبٍ إِنْ سَرَّکَ أَنْ تَکُونَ لَکَ مِنَ اَلثَّوَابِ مِثْلَ مَا لِمَنِ اُسْتُشْهِدَ مَعَ اَلْحُسَیْنِ عَلَیْهِ السَّلاَمُ فَقُلْ مَتَى مَا ذَکَرْتَهُ «یا لَیْتَنِی کُنْتُ مَعَهُمْ فَأَفُوزَ فَوْزاً عَظِیماً» یَا اِبْنَ شَبِیبٍ إِنْ سَرَّکَ أَنْ تَکُونَ مَعَنَا فِی اَلدَّرَجَاتِ اَلْعُلَى مِنَ اَلْجِنَانِ فَاحْزَنْ لِحُزْنِنَا وَ اِفْرَحْ لِفَرَحِنَا وَ عَلَیْکَ بِوَلاَیَتِنَا فَلَوْ أَنَّ رَجُلاً تَوَلَّى حَجَراً لَحَشَرَهُ اَللَّهُ مَعَهُ یَوْمَ اَلْقِیَامَةِ.[2]

روز یکم ماه محرم نزد امام رضا علیه السّلام رفتم.آن حضرت به من چنین فرمود: اى پسر شیب! روزه گرفته‌اى‌؟ گفتم: نه. فرمود: امروز همان روزى است که حضرت زکریا علیه‌السّلام به پیشگاه خدا نیایش کرد و گفت: پروردگارا! از نسل خود نسل پاکیزه‌اى ارزانى‌ام دار. بى‌گمان تو دعاى آدمى را مى‌شنوى. خداوند خواسته او را اجابت کرد و به فرشتگان فرمان داد. آنان در محراب عبادت زکریا، او را چنین ندا دادند که پروردگارت تو را به میلاد یحیى بشارت مى‌دهد. هرکس یکم محرم را روزه بگیرد و آنگاه نیایش کند، خداوند خواسته‌اش را برآورده مى‌کند، همانگونه که خواسته زکریا را عطا فرمود.

آن‌گاه حضرت رضا علیه السّلام چنین فرمود:

اى پسر شیب! بى‌گمان محرم ماهى است که مردم عصر جاهلیت ستم و کشتار را در آن حرام مى‌شناختند و بدان حرمت مى‌نهادند. اما این امت نه حرمت محرم الحرام را رعایت کردند و نه حرمت پیامبر خدا صلّى اللّه علیه و آله را. در ماه محرم نسل او را به قتل رساندند و زنان او را به اسارت بردند و دارایى او را به بردند. خداوند هرگز این ستم را نخواهد بخشید.

اى پسر شیب!اگر براى کسى مى‌خواهى اشک بریزى، براى حسین علیه السّلام اشک بریز که مانند گوسفند سر او را از تن جدا کردند و نیز هجده تن از خانواده‌اش همراه با او به قتل رسیدند که همانندى نداشتند. آسمان‌هاى هفت‌گانه و زمین در سوگ او اشک ریختند و نیز چهار هزار فرشته براى کمک به حسین علیه‌السّلام روانه زمین شدند و ناگاه حسین علیه‌السّلام را شهید دیدند. آنان بر مزار حسین علیه‌السّلام پریشان‌حال بمانند تا آنگاه که قائم آل محمد(عج) ظهور کند و حسین علیه‌السّلام را مدد برساند. شعار آنان «یا لثارات الحسین» است.

اى پسر شیب! پدرم از پدرش و او از جدش برایم فرمود: آنگاه که جدم حسین علیه‌السّلام به قتل رسید، آسمان خون و خاک سرخ باریدن گرفت.

اى پسر شیب! اگر بر حسین علیه‌السّلام اشک بریزى تا آنکه قطره‌هاى اشک تو بر گونه‌هایت جارى شود، خداوند گناهان تو را از کوچک و بزرگ و کم و بسیار خواهد آمرزید.

اى پسر شیب! اگر تمایل دارى خدا را دیدار کنى، درحالى‌که گناهى بر او نباشد، حسین علیه‌السّلام را زیارت کن.

 اى پسر شیب! اگر دوست دارى در غرفه‌هاى پیش‌ساخته بهشت همراه با پیامبر باشى، بر آنان که حسین علیه‌السّلام را شهید کردند، لعن کن

اى پسر شیب!اگر مى‌خواهى پاداش شهیدان کربلا را به دست آورى، هرگاه یاد حسین علیه‌السّلام کردى، چنین بگو: «کاش با آنان بودم و به کامیابى بزرگ نایل مى‌گشتم» اى پسر شیب! اگر علاقه دارى همراه با ما اهل بیت در مرتبه‌هاى بلند بهشت جاى گیرى، براى اندوه ما اندوهگین شو و براى شادى ما شادمان شو و همواره التزام قلبى و عملى به ولایت ما داشته باش. اى پسر شیب بدان هرکس سنگى را دوست داشته باشد.بى‌گمان خداوند او را در رستاخیز با همان سنگ محشور خواهد ساخت.

لذا چون روش ائمه در بزرگداشت شهادت امام حسین(ع) از اول محرم بوده است شیعه هم با تأسی به سیره پاک آن ذوات مقدس از اول محرم عزاداری خود را آغاز می کند.

2ـ کسب آمادگی برای عزادارای در روز دهم

از طرف دیگر ممکن است یک دهه عزاداری قبل از عاشورا برای بعضی‌ها کسب توجه و آمادگی برای ایجاد سوز در روز دهم باشد. کسانی که دل غافلی دارند یا در اثر توجه به تعلقات دنیا احساس محبتشان به امام حسین(ع) کم شده باشد ده روز فرصت دارند تا در محافل عزاداری با شنیدن مواعظ و معارف دینی آمادگی لازم را کسب نمایند تا مبادا در روز مصیبت بزرگ اباعبدالله الحسین(علیه‌السلام) بی‌احساس و بی‌توجه حضور پیدا کنند.

3_ آماده شدن برای درک عظمت روز عاشورا و تحمل آن مصیبت عظیم

شاید به این دلیل باشد که عزاداران قبل از عاشورا با ده شب عزاداری بتوانند خود را برای حضور در غم بزرگ عاشورا آماده کنند. چرا که پس از یک هفته عزاداری، حضور در ذکر مصیبت هولناک عاشورا قابل تحمل‌تر خواهد بود. تمام عزاداران می‌دانند که اگر عزاداری از روز عاشورا شروع می‌شد چقدر ذکر مصیبت‌ها در عاشورا دردناک‌تر و غیرقابل تحمل‌تر می‌شد. اینکه پیامبر اکرم(ص) فرمودند: «إِنَّ لِقَتْلِ الْحُسَیْنِ حَرَارَةً فِی قُلُوبِ الْمُؤْمِنِینَ لَا تَبْرُدُ أَبَداً»[3] این حرارت را هر کسی حس کرده باشد، می‌داند بی‌مقدمه وارد روز عاشورا شدن بسیار دشوار است.

4ـ اعلام آمادگی برای نصرت و یاری امام

و شاید حکمت آن این باشد که در واقع این عزاداری دهۀ اول محرم یک نوع اعلام آمادگی برای نصرت است تا صرف سوگواری، و گویی عزاداران به قصد یاری اباعبدالله الحسین(علیه‌السلام) از همان ابتدای محرم به خیمۀ اباعبدالله الحسین(علیه‌السلام) می‌روند که مولایشان را غریب نگذارند. به همین دلیل عزاداری دهۀ عاشورا رنگ و بوی حماسی دارد و دسته‌های عزا با علائم دسته‌های رزمی در میادین دیده می‌شوند. در حالی که عزاداری از عصر عاشورا و شام غریبان به بعد تنها رنگ و بوی غم به خود می‌گیرد و حتی رسم شده است از ظهر عاشورا به بعد بیرق‌ها را به علامت شهادت اباعبدالله الحسین(علیه‌السلام) می‌خوابانند و دیگر برافراشته نگه نمی‌دارند.

5_ قیام کربلا از قبل شهادت شرو ع شده

شروع جریان کربلا و آغاز این حرکت بزرگ از قبل از روز عاشورا شروع شده و از روز اول و دوم محرم به و ورود حضرت به سرزمین کربلا این حرکت شکل دیگری به خود می‌گیرد و حضرت از این روز تا روز دهم در محاصره دشمنان بوده و از جهات مختلف حضرت در مضیقه و سختی قرار گرفتند.

از طرف دیگر اگر ائمه اطهار (علیهم‌السلام) فقط روز شهادت را گرامی می‌داشتند، چیزی بیشتر از یک یادبود عاطفی نبود؛ اما بخش اعظمی از فلسفه حرکت امام حسین (علیه‌السلام) به پیش از شهادت ایشان مربوط می‌شود و جای تأمل و تفکر زیادی دارد. این ۱۰ روز فرصت خوبی برای اندیشیدن درباره علت حرکت حضرت از مدینه به مکه، از مکه به عراق و انتخاب کوفه از میان شهرهای آن است. چرا در ایام عرفه که حاجیان در مکه حضور داشتند حضرت از مکه خارج شده و با آن وضعیت شهر مکه را وداع گفته و به همراه خانواده خویش به سمت کوفه حرکت کردند.

 

6_ قصد اصلی برپایی این مجالس یادآوری قیام حضرت امام حسین(ع)

در تجلیل از درگذشتگان عادی مطالبی نیست که برای مردم بازگو شود و این غیر از شخصیت امام حسین(علیه‌السلام) است که مقصد اصلی برپایی این مجالس یادآوری قیام حضرت امام حسین(علیه‌السلام) و علل و عوامل و اهداف این قیام است.

  لذاست که مجالس از ابتدا منعقد می‌شود که این مطالب به صورت تدریجی از ابتدای مطالبه بیعت برای یزید بن معاویه از آن حضرت در مدینه منوره که موجب خروج آن حضرت از مدینه و پناه بردن به مکه شده است.

 تا انتهای شهادت که البته تمام این گزارشات و اخبار را یک روزه نمی توان در یک مجلس تمام کرد لذاست که این مجالس را در دهه محرم تقسیم کردند تا بتوان در هر مجلسی گوشه ای از اخبار مربوط به قیام امام حسین(علیه‌السلام) را با یکدیگر بازگویی و یادآوری کنند.

 شیعیان در این دهه به عرب و عجم تقسیم شدند که هر روز از دهه را به نام بخشی از اخبار امام حسین(علیه‌السلام) تقسیم کردند.

 به عنوان مثال شیعیان فارس و ایرانی مجلس روز اول محرم را به نام اولین شهید راه امام حسین(علیه‌السلام)، حضرت مسلم بن عقیل برپا می کنند که اخبار نخستین شهید راه امام حسین(علیه‌السلام) را در نخستین روز دهه محرم بازگو کرده باشند.

 در صورتی که از قدیم در مجالس و محافل شیعیان عرب، شب و روز اول محرم را اختصاص به بررسی و بازگو کردن اخبار ائمه اطهار(علیهم‌السلام) در دعوت شیعیان و پیروانشان به اقامه این مجالس بوده است که انصافاً هر دو، مناسبت های درستی است.

 

7_ عزاداری مربوط به محرم و اربعین سید الشهدا(علیه‌السلام) نیست

اینگونه نیست که بعد از عاشورا و شهادت امام حسین (علیه السلام) عزاداری نشود یا کمتر شود بلکه این عزاداری ها نه تنها تا آخر محرم بلکه تا اربعین امام حسین(علیه السلام) نیز ادامه دارد و در اربعین به اوج شکوه و عظمت خود می رسد.

 

 به طوری که حتی گاها عزاداریهای اربعین از ایام محرم هم بیشتر می باشد. تا آنجا که زیارت امام حسین (علیه‌السلام) در اربعین و اقامه عزا در کنار آن حضرت جزو نشانه های یک شیعه واقعی لقب می گیرد. چنانکه در روایتی امام حسن عسکری (علیه السلام) بدان اشاره کرده و می فرماید:

  (علامات المؤمنین خمس: صلاةُ الإحدی و الخمسین، و زیارةُ الاربعین، والتَختم فی الیَمین، و تَعفیرُ الجبین، و الجهر بِبِسم الله الرحمن الرحیم:[4]

علامات مؤمن پنج چیز است:

  اقامه پنجاه و یک رکعت نماز در شبانه روز (هفده رکعت واجب و سی و چهار رکعت نافله)، زیارت اربعین، انگشتر به دست راست کردن، جبین را در سجده بر خاک گذاشتن، در نماز بسم الله الرحمن الرحیم را بلند گفتن.)

 نهایت اینکه این غم و روضه ی مصیبت عظمای سید الشهداء علیه السلام  نمک تمام روضه ها و مصیبت های دیگر ائمه علیهم السلام است. زیرا تمام عزاداری های دیگر ائمه علیهم السلام با اشک بر سید الشهدا  علیه السلام ختم شده و به نتیجه می رسد.

 

8_ سیره و روش علما و بزرگان شیعه در طول تاریخ

آن‌گاه که بنابر حکمت الهی در سال 260 هجری امام عسگری علیه السلام به شهادت رسید و دوران غیبت صغری آغاز شد، چون امامان از میان شیعه غایب شدند گویا حکمت الهی بر این تعلق گرفت که 4 دولت شیعی (دو دولت شیعی ناقص و دو دولت شیعی کامل) در منطقه اسلامی برپا شود.

  دولت‌های شیعی ناقص عبارت بودند از دولت چهار امامی زیدی که در یمن برپا شد و دولت شش امامی اسماعیلی که در فسفات مصر به روی کار آمد و بیش از 3 تا 4 قرن حکومت را به دست داشت.

 همزمان با این دو دولت، دو دولت شیعی کامل یعنی دولت‌های 12 امامی یکی در بلاد شام (سوریه، لبنان، فلسطین و اردن) به نام دولت حمدانیان و دیگری در ایران و عراق به نام دلت آل‌بویه بر سر کار آمدند.

 آل بویه در ایران به دربار عباسی راه یافت و از آنجا که به مصلحت سیاسی خود نمی‌دید که با بنی‌عباس از در مخالفت درآید لذا خود را به عنوان وزرای عباسی مطرح کردند و دولت را در دست گرفتند.

 این دولت با توجه به اینکه شیعه بود از عالم شیعه آن روزگار یعنی شیخ مفید خواست تا مراسم شیعی را برای آنها معین کند، ایشان نیز در کتاب «مسارالشیعه الکرام» کلیه یادبودهای اسلامی شیعی را از زمان پیامبر اکرم صل الله علیه وآله تا امام زمان عجل الله فرجه ثبت کرد.

 در این کتاب هم روزهای ولادت و شهادت ائمه و هم سایر روزهای بزرگ شیعی ذکر شده است که در واقع نوعی بیانیه یا مانیفست شیعی است.سیره علمای شیعه در ایام محرم به شکل کاملا روشن در تاریخ بیان شده است؛ علما، بزرگان و مسئولان دولت‌های شیعه همواره مراسم محرم را از اول محرم برپا می‌کردند

  و اوج این مراسم در روز تاسوعا و عاشورای حسینی بوده است و اصولا حرکت دسته‌جات عزاداری و سینه‌زنی و حمل پرچم توسط دسته‌ها به وسیله دولت‌های شیعی در گذشته بخصوص دولت دیلیمان در بغداد تأسیس شده است که به گروه‌های نظامی دستور می‌دادند تا به رسم عزا، با حمل پرچم در شهر حاضر شوند.

  در منابع تاریخی نقل است که عضدالدوله دستور می‌داد بازارهای بغداد را به رسم عزا می‌بستند و حصیر یا بوریا در میان بازار پهن کرده و غذای فراوان در آن می‌ریختند و از مردم دعوت می‌کردند که از این غذا استفاده کنند.

  بنابراین این شیوه عزاداری و حرکت دسته‌جات با پرچم و همچنین اطعام طعام در مسیر دسته‌جات عزاداری در نیمه دوم قرن چهارم هجری تأسیس شد و در طول تاریخ در هر زمان و هر جا دولت شیعه‌ای برپا شده است این مراسم را احیا کرده است.

 

 

منابع:

[1] الأمالی (للصدوق)، ج۱، ص۱۲۸

[2] الأمالی (للصدوق)، ج۱، ص۱۲۹

[3] مستدرک الوسائل/10/318

[4] کتاب المزار (مناسک المزار)، ج۱، ص۵۳ 

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ تیر ۰۳ ، ۱۰:۱۹