امامان اهلبیت علیهمالسلام در تلاش براى زنده نگهداشتن یاد امام حسین علیهالسلام از شیوههای گوناگونى استفاده میکردند، از جمله:
علقمه حضرمى نقل مىکند که امام باقر علیهالسلام در روز عاشورا براى امام حسین علیهالسلام در خانهاش اقامه عزا میکرد: « ثُمَّ لَیَنْدِبُ الْحُسینَ علیهالسلام وَ یَبْکِیهِ وَ یَأْمُرُ مَنْ فِی دارِهِ مِمَّنَ لا یَتَّقِیهِ بِالْبُکاءِ عَلَیْهِ... وَلْیَعُزِّ بَعْضُهُمْ بَعْضاً بِمُصابِهِمْ بِالْحُسَیْنِ علیهالسلام؛ امام باقر علیهالسلام بر امام حسین میگریست و به افرادى که در خانه بودند و از آنان تقیّه نمیکرد، میفرمود: بر آن حضرت سوگواری کنند... و به آنان میفرمود در مصیبت حسین علیهالسلام به یکدیگر تسلیت بگویند.»[1]
در حدیثى میخوانیم امام صادق علیهالسلام به داود رقّى فرمود: «إِنِّی ما شَرِبْتُ ماءً بارِداً إِلَّا وَ ذَکَرْتُ الْحُسَینَ علیهالسلام؛ من هرگز آب سرد ننوشیدم مگر اینکه به یاد امام حسین علیهالسلام افتادم.»[2]
در روایتى دیگر میخوانیم وقتیکه منصور دوانیقى درِ خانه امام صادق علیهالسلام را آتش زد، آن حضرت در منزل حضور داشت و آتش را خاموش کرده و دختران و بانوان وحشت زدهاش را آرام نمود. فرداى آن روز تعدادى از شیعیان براى احوالپرسى خدمت امام علیهالسلام شرفیاب شدند. امام علیهالسلام را گریان و اندوهگین یافتند، پرسیدند: اینهمه اندوه و گریه از چیست؟ آیا به دلیل گستاخى و بیحرمتی آنان نسبت به شما است؟ امام علیهالسلام پاسخ داد؛ «لا، وَ لکِنْ لَمَّا أَخَذَتِ النَّارُ ما فِی الدِّهْلِیزِ نَظَرْتُ إِلى نِسائِى وَ بَناتِى یَتَراکَضْنَ فِی صَحْنِ الدَّارِ مِنْ حُجْرَةٍ إِلَى حُجْرَةٍ وَ مِنْ مَکانٍ إِلى مَکانٍ هذا وَ أَنَا مَعَهُنَّ فِی الدَّارِ فَتَذَکَّرْتُ فِرارَ عِیالِ جَدِّىَ الْحُسَیْنِ علیهالسلام یَوْمَ عاشُورا مِنْ خَیْمَةٍ إلى خَیْمَةٍ وَ مِنْ خِباءٍ إلى خِباءٍ؛ امام فرمود: هرگز براى این گریه نمیکنم، بلکه گریه من براى این است که وقتى آتش زبانه کشید، دیدم بانوان و دختران من از این اتاق به آن اتاق و از اینجا به آنجا پناه میبرند با اینکه (تنها نبودند و) من نزدشان حضور داشتم، با دیدن این صحنه به یاد بانوان جدّم حسین علیهالسلام در روز عاشورا افتادم که از خیمهای به خیمه دیگر و از پناهگاهى به پناهگاه دیگر فرار میکردند (و مردان آنها همه شهید شده بودند.»[3]
از مؤثّرترین تدابیر ائمّه اطهار علیهمالسلام براى احیاى نهضت عاشورا گریه بر امام حسین علیهالسلام است. امام سجّاد علیهالسلام در طول دوران امامتش پیوسته سوگوار قصّه عاشورا بود و در این مصیبت آنقدر گریست که از «بکّائین عالم» (بسیار گریه کنندگان) لقب داده شد. آن حضرت میفرمود: «إِنى لَمْ اذْکُرْ مَصْرَعَ بَنى فاطِمَةَ إِلّا خَنَقَتْنِى الْعَبْرَةُ؛ هر زمان که به یاد قتلگاه فرزندان فاطمه (کربلا) میافتم، اشک گلوگیرم میشود.»[4]
گریههای امام علیهالسلام که در هر مناسبتى به آن اقدام میکردند باعث بیدارى عمومى و مانع از فراموششدن نام و یاد شهیدان عاشورا شد. امامان بزرگوار شیعه نهتنها خود در عزاى سالار شهیدان میگریستند، بلکه همواره مردم را به گریستن بر امام حسین علیهالسلام تشویق و ترغیب میکردند. در روایتى از امام رضا علیهالسلام آمده است: «فَعَلى مِثْل الْحُسَیْنِ فَلْیَبْکِ الْباکون، فَإِن الْبکاءَ عَلَیْهِ یَحُط الذُّنُوبَ الْعظامَ؛ پس بر همانند حسین علیهالسلام باید گریه کنندگان گریه کنند، چرا که گریه بر آن حضرت گناهان بزرگ را میریزد.»[5] بهموازات ثوابهای عظیمى که براى گریستن در روایات آمده است، براى گریاندن و حتّى «تباکى» (حالت گریه به خود گرفتن) ثوابهای زیادى ذکر شده است.
در روایتى در ارتباط با گریه بر مظلومیّت اهلبیت علیهماالسلام میخوانیم: «... مَنْ بَکى وَ أَبْکى واحِدَاً فَلَهُ الْجَنَّةُ، وَ مَنْ تَباکى فَلَهُ الْجَنَّةُ؛ هر کس بگرید و (حتّى) یک تن را بگریاند، پاداشش بهشت است و هر کس حالت اندوه و گریه به خود بگیرد پاداش او بهشت است.[6]
شاعرانى که مصائب امام حسین علیهالسلام را به شعر درآورده و در مجالس و محافل میخواندند، همواره مورد لطف خاصّ و عنایت ویژه ائمّه معصومین علیهمالسلام قرار داشتند.
شعراى بنامى چون «کُمَیت اسدى»، «دِعبل خُزاعى»، «سیّد حِمْیرى» و... به عنوان (شاعران اهلبیت) با تشویق ائمّه اطهار علیهمالسلام از موقعیّتهای اجتماعى بلندى در بین مردم برخوردار بودند.
هارون مکفوف (یکى از یاران امام صادق علیهالسلام) میگوید: به محضر آن حضرت شرفیاب شدم، فرمود: «برایم مرثیه بخوان. برایش خواندم. فرمود: «لا، کَما تَنْشِدُونَ وَ کَما تَرْثِیهِ عِنْدَ قَبْرِهِ؛ این گونه نمیخواهم، آنگونه که در کنار قبر آن حضرت علیهالسلام مرثیه میخوانید، بخوان» و من خواندم: «أُمْرُرُ عَلى جَدَثِ الْحُسَیْنِ فَقُلْ لَأَعْظُمِهِ الزَّکِیَّةِ «از کنار قبر حسین علیهالسلام گذر کن و به آن استخوانهای پاک او بگو... » دیدم آن حضرت به گریه افتاد، سکوت کردم، ولى فرمود: ادامه بده، ادامه دادم. فرمود: «بازهم بخوان» خواندم تا به این بیت رسیدم: «یا مَرْیَمُ قُومی وَانْدُبِی مَوْلاکِ وَ عَلَى الْحُسَینِ فَاسْعَدی بِبُکاکِ»؛ «اى مریم! برخیز و بر مولاى خود ندبه کن و با گریه ات بر حسین علیهالسلام رستگارى طلب کن». دیدم امام صادق علیهالسلام گریه کرد و بانوان، شیون سر دادند. وقتى آرام شدند،
حضرت فرمود: «یا أَبا هارُونَ مَنْ أَنْشَدَ فِى الْحُسَیْنِ فَأَبْکى عَشْرَةً فَلَهُ الْجَنَّةُ؛ اى ابوهارون! هرکس بر امام حسین علیهالسلام مرثیه بخواند و ده نفر را بگریاند،پاداش او بهشت است.[7]
دشمنان اسلام از بنى امیّه و بنى عبّاس با تمام توان، تلاش میکردند تا قیام امام علیهالسلام و یاران پاکباختهاش به دست فراموشى سپرده شود و مردم از آن سخنى نگویند و حتّی اثرى از قبر آن امام همام به جاى نماند. از اینرو، برخى از خلفاى عبّاسى بارها به ویران کردن قبر آن حضرت اقدام کردند. ولى از آن سو ائمّه اطهار علیهمالسلام در هر فرصتى براى مقابله با این جریان بپا خواستند و تربت آن حضرت را قطعهای از خاک بهشت، مایه شفاى دردها، و موجب برکت زندگى دانستهاند. در روایتى از امام موسى بن جعفر علیهماالسلام میخوانیم: «لا تَأْخُذُوا مِنْ تُرْبَتی شَیْئاً لِتَبَرَّکُوا بِهِ، فَإِنَّ کُلَّ تُرْبَةٍ لنا مُحَرَّمَةٌ إِلَّا تُرْبَةُ جَدِّى الْحُسَیْنِ بْنِ عَلِىٍّ علیهما السلام فَإِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ جَعَلَها شِفاءً لِشِیعَتِنا وَ أَوْلِیائِنا؛ از تربت من چیزى براى تبرّک بر ندارید، زیرا همه تربتها جز تربت جدّم امام حسین علیهالسلام (خوردنش) حرام است. خداوند- عزّ و جلّ- آن را براى شیعیان و دوستان ما شفا قرار داده است».[8]
در حالات امام سجاد علیهالسلام آمده است که در پارچهای تربت امام حسین علیهالسلام را نگه میداشت: «فکانَ إِذا حَضَرَتْهُ الصَّلاةُ صَبَّهُ عَلى سَجَّادَتِهِ وَ سَجَدَ عَلَیْهِ؛ هرگاه وقت نماز میرسید، آن (تربت) را روى سجّادهاش میریخت و بر آن سجده میکرد.»[9]
مجموع روایاتى که در مورد تربت امام حسین علیهالسلام وارد شده است، میرساند که استفاده از برکت آن تربت پاک، از نخستین روز ولادت، با باز کردن کام نوزاد با آن آغازشده و تا واپسین لحظات حیات و قرار دادن تربت در قبر، به پایان میرسد. همچنین ساختن مهر و تسبیح با تربت کربلا و همراه داشتن آن و خوردن مقدار بسیار کمى (مثلاً به اندازه یک عدس در آب حل کند و بخورد) از آن به قصد شفا و باز کردن افطار در روز عید فطر با آن مورد ترغیب و توصیه ائمّه اطهار علیهمالسلام بوده است.
ائمّه اطهار علیهمالسلام گذشته از آنکه خودشان به زیارت قبر امام حسین علیهالسلام میرفتند، با بیان پاداشهای عظیم براى زیارت آن حضرت، شیعیان را براى رفتن به کربلا تشویق و بسیج میکردند و خاطره آن شهیدان پرافتخار را زنده نگهداشته، ضربات سنگینى را بر پیکر کفر و عناد و دشمنان اهلبیت علیهمالسلام وارد میکردند. از امام صادق علیهالسلام چنین نقلشده است: «ما مِنْ احَدٍ یَوْمَ الْقِیامَةِ إِلَّا وَ هُوَ یَتَمَنَّى أَنَّهُ زارَ الْحُسَیْنَ بْنَ عَلىٍّ علیهما السلام لِما یَرى لَما یُصْنَعُ بِزُوَّارِ الْحُسَیْنِ بْنِ عَلِىٍّ علیهما السلام مِنْ کَرامَتِهِمْ عَلَى اللَّهِ؛ هر کسى در روز قیامت، آرزو مى کند که از زائران قبر امام حسین علیهالسلام باشد، از فزونى آنچه ازکرامت آنان (زائران قبر آن حضرت) نزد خداوند مشاهده مى کند.»[10]
و نیز از امام صادق علیهالسلام روایت شده است: «مَنْ سَرَّهُ أَنْ یَکُونَ عَلى مَوائِدِ نُورٍ یَوْمَ الْقِیامَةِ، فَلْیَکُنْ مِنْ زُوَّارِ الْحُسَیْنِ بْنِ عَلِىٍّ علیهما السلام؛ هر کس دوست دارد روز قیامت در کنار سفره هاى نور الهى بنشیند، باید از زائران امام حسین علیهالسلام باشد.»[11]
[1] المصباح (للکفعمی)، ج۱، ص۴۸۲
[2] الأمالی (للصدوق)، ج۱، ص۱۴۲
[3] مجمع مصائب اهل البیت، الخطیب الهندوبى، ج 1، ص 61
[4] کامل الزیارات، ج۱، ص۱۰۷
[5] الأمالی (للصدوق)، ج۱، ص۱۲۸
[6] بحار الأنوار، ج۴۴، ص۲۸۸
[7] کامل الزیارات، ج۱، ص۱۰۵
[8] بحار الأنوار، ج۵۷، ص۱۵۷
[9] مصباح المتهجد، ج۲، ص۷۳۳
[10] وسائل الشیعة، ج۱۴، ص۴۲۴
[11] کامل الزیارات، ج۱، ص۱۳۵
وى، عابس بن ابو شبیب بن شاکر بن ربیعة بن مالک بن صعب بن معاویة بن کثیر بن مالک بن جشم بن حاشد همدانى شاکرى است. بنى شاکر، تیرهاى از همدانیان بودند. عابس از شخصیتهاى شیعه، بزرگ قبیله خویش و انسانى دلیر، سخنور، پارسا و شبزندهدار بوده است.
تیره بنى شاکر از ارادتمندان خالص ولایت امیر المؤمنین علیه السّلام به شمار مىآمدند.
آن حضرت در روز صفین در حق آنان مىفرمود: «لو تمّت عدّتهم ألفا لعبد اللّه حق عبادته».
«اگر تعداد آنان به هزار تن مىرسید، خداوند آنگونه که شایسته است پرستیده مىشد».
مردم این قبیله از دلاور مردان و جنگاوران عرب تلقى مىشدند و «فتیان الصباح» لقب گرفته بودند. آنان در منطقه حضور تیره وادعه از همدانیان مىزیستند، از این رو، به این قبیله «فتیان الصباح» و به عابس، «شاکرى و وادعى» گفته شده است.
ابو جعفر طبرى مىگوید: مسلم بن عقیل که وارد کوفه شد، شیعیان در خانه مختار پیرامونش گرد آمدند، وى نامه امام حسین علیه السّلام را براى مردم قرائت کرد، آنان به گریه افتادند، عابس بن ابو شبیب بپاخاست و حمد و ثناى خدا را به جا آورد و سپس اظهار داشت: اما بعد: [اى مسلم] من از مردم برایت نمىگویم؛ زیرا نمىدانم چه در دل آنها مىگذرد و قصد چه نیرنگى دربارهات دارند، ولى به خدا سوگند! از آمادگى خودم برایت عرضه مىدارم: به خدا! اگر مرا فرا بخوانید، دعوت شما را اجابت مىکنم و در کنار شما با دشمنانتان مىجنگم و با شمشیرم در راهتان مبارزه مىکنم تا به دیدار خداى خود بشتابم و جز پاداش الهى، چشم داشتى ندارم.[1]
حبیب بپاخاست و در پاسخ عابس، مطالبى را که قبلا در بیان شرح حال وى آوردیم، عنوان نمود. همچنین طبرى آورده است: وقتى مردم با حضرت مسلم علیه السّلام بیعت کردند و او از خانه مختار به خانه هانى بن عروه منتقل گردید، نامهاى بدین مضمون خدمت امام حسین علیه السّلام فرستاد: «امّا بعد: پیشرو کاروان هیچگاه به اهل خود دروغ نمىگوید، هجده هزار تن از مردم کوفه با من بیعت کردهاند، هرگاه نامهام خدمت شما رسید، شتابان رهسپار این دیار شوید؛ زیرا همه مردم با شما هستند و به خاندان معاویه تمایلى ندارند[2] و آن را توسط عابس نزد حضرت فرستاد که غلامش شوذب نیز وى را در این سفر همراهى مىکرد.
ابو مخنف روایت کرده: روز عاشورا، آنگاه که جنگ درگیر شد و برخى از یاران حسین علیه السّلام به شهادت رسیدند، عابس شاکرى به اتفاق شوذب در آنجا حضور یافت و به شوذب گفت: شوذب! چه تصمیم گرفتى؟
گفت: چه تصمیمى؟! [معلوم است] در کنار شما در راه فرزند رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله و سلّم مىجنگم تا کشته شوم.
عابس گفت: غیر از این از تو انتظارى نداشتم، اکنون در مقابل ابا عبد اللّه علیه السّلام به میدان بشتاب تا همانگونه که دیگر یارانش را نزد خدا ذخیره نهاده، تو را نیز ذخیره قرار دهد و من نیز تو را نزد خدا ذخیره نهم، اگر هم اکنون یاورى داشتم که نسبت به او سزاوارتر از تو بودم و در برابر من به میدان مىرفت تا او را نزد خدا ذخیره بنهم، مرا شادمان مىساخت؛ زیرا امروز روزى است که در آن باید به هر نحو ممکن در پى اجر و پاداش باشیم، چرا که از امروز به بعد عملى در کار نیست، بلکه روز حسابرسى است.[3]
به گفته مؤلف: مانند این سخن را عباس بن على در آن روز به برادران خویش گفت و فرمود: به پیش بروید؛ چون فرزندى ندارید، شما را نزد خدا ذخیره مىنهم؛ یعنى با شهادتتان نسل شما قطع مىشود و من در پیشگاه خدا مصیبتم بیشتر و پاداشم افزون تر مىشود.
برخى تاریخنگاران از این سخن چنین برداشت کردهاند که: ابو الفضل علیه السّلام با این سخن خواست بگوید: میراث شما را به فرزندان خویش اختصاص خواهم داد که این برداشتى غلط بوده و مقام و منزلت عباس علیه السّلام فراتر از این گونه مسائل بوده است.
همچنین ابو مخنف روایت کرده و گفته است: عابس پس از سخنى که به شوذب گفت، حضور امام حسین علیه السّلام شرفیاب شد و سلام کرد و اظهار داشت: اى ابا عبد اللّه! روى زمین هیچ یک از خویشان دور و نزدیکم نزد من عزیزتر و محبوبتر از شما نیست و اگر قادر بودم جفا و ستم و کشته شدن را با چیزى عزیزتر از جان و خونم، از وجود مبارکت دور کنم، قطعا این کار را انجام مىدادم، سلام و درود بر تو اى ابا عبد اللّه! گواهى مىدهم که راه هدایت شما و پدر بزرگوارت را مىپویم و سپس با شمشیر برهنه به سمت دشمن رفت و با وجود ضربتى که بر پیشانىاش وارد شده بود، مبارز طلبید.[4]
ابو مخنف از ربیع بن تمیم همدانى روایت کرده گفت: هنگامى که دیدم عابس به سمت من مىآید، او را شناختم و قبلا در جنگ و نبردها وى را دیده بودم، او دلاورترین مردم به شمار مىآمد. فریاد زدم: مردم! این مرد، شیر شیران و پسر ابو شبیب است، هیچ یک از شما براى مبارزه با او بیرون نروید و عابس صدا مىزد:
آیا هماوردى نیست، آیا هماوردى نیست؟ هیچ کس به سمت او نیامد.
عمر سعد فریاد زد: واى بر شما! او را سنگباران کنید و بدینسان سنگها از هر سو بر بدنش باریدن گرفت. وقتى عابس این وضعیت را دید، زره و کلاهخود خویش را پشت سر افکند و سپس بر سپاه دشمن حملهور شد. به خدا سوگند!
دیدم که وى بیش از دویست تن از سپاه دشمن را دنبال مىکرد تا آنکه از اطراف، وى را به محاصره در آوردند و به شهادت رساندند و سر از بدنش جدا کردند. سر او را در دست چند تن دیدم که هر یک ادعاى کشتن وى را داشتند. همگى نزد عمر سعد آمدند. وى گفت: با هم مشاجره نکنید، یک تن او را نکشته همه شما در کشتن او سهیم بودهاید و با این سخن، آنان را پراکنده ساخت.[5]
مرحوم شیخ صدوق در امالی مجلس 19 حدیثی را در مورد شهادت دو فرزند از فرزندان مسلم بن عقیل روایت کرده که در ذیل نص روایت میخوانیم.
مرحوم محدث قمی در مورد این روایت شیخ صدوق میگوید:
این حکایت را به اعتماد شیخ صدوق نقل کردیم و خود آن را با این تفصیل و کیفیت بعید میدانم.
مظالم آن ستمکاران نسبت به آل محمد صلّى اللّه علیه و آله و سلّم بیش از اینهاست و در اسناد حدیث ابراهیم بن رجا ضعیف است و علما گفتهاند بر روایت او اعتماد نمىتوان کرد و على بن جابر و عثمان بن داود هاشمى هر دو مجهولند ولى از ضعف اسناد علم به کذب روایت حاصل نمىشود تا نقل آن جایز نباشد.
در بحار از مناقب قدیم نقل کرده است مسندا که: چون حسین بن على علیهما السّلام شهید شد دو پسر از لشکر عبید الله بگریختند یکى ابراهیم و دیگرى محمد نام داشت و از فرزندان جعفر طیّار بودند هنگام فرار به زنى رسیدند که بر سر چاهى آب مىکشید آن دو پسر را بدید با حسن و جمال پرسید: شما کیستید؟
گفتند: از فرزندان جعفر طیّاریم از لشکر عبید الله گریختهایم. آن زن گفت: شوهر من در لشکر عبید الله است و اگر نمىترسیدم که امشب به خانه بیاید شما را مهمان مىکردم مهمانى نیکو.
گفتند: اى زن ما را به خانه بر امیدواریم امشب نیاید. پس آن دو پسر را به منزل برد و طعامى آورد نخوردند و مصلّى خواستند و نماز گزاردند و خوابیدند. و تمام قصّه را قریب آنچه صدوق نقل کرده است آورده و چون این حکایت به دو طریق با اندکى اختلاف روایت شده است باید مطمئن بود اصل آن صحیح است و این دو راوى از یکدیگر نگرفتهاند هر چند به تعیین نمىدانیم از اولاد عقیل بودند یا جعفر طیّار.
و این روایت دوّم نزدیکتر مىنماید چون قبر این دو طفل نزدیک مسیّب در پنج فرسخى کربلاست و ممکن است یک روز آن دو طفل این اندازه راه روند اما از کوفه فاصله بسیار است و فرار کودکان از کربلا به قبول نزدیکتر است تا از زندان کوفه و اینکه مؤلف گوید:
شهادت این دو طفل به این کیفیّت و تفصیل نزد من مستبعد است دلیل آن نمىشود که وقوع اصل آن را هم مستبعد شمرده است؛ چون بسیار باشد که تفاصیل واقعه مشکوک و مستبعد است و اصل آن قابل تردید نیست؛ مانند ولادت حضرت خاتم الانبیاء صلّى اللّه علیه و آله و سلّم که شکّ در آن نمىتوان کرد؛ اما در روز آن اختلاف است که دوازدهم یا هفدهم ربیع الاوّل بود.
و اصل شهادت حضرت ابو الفضل العباس علیه السّلام مسلّم است؛ اما تفضیل و کیفیت آن غیر معلوم است و مختلف فیه. و جنگ بدر و احد و جمل و صفّین اساسا بتواتر معلوم است و تفاصیل و کیفیات آن به طور یقین نیست.
و در نقل وقایع باید قدر مشترک روایات مختلف را صحیح دانست تا آن اندازه که احتمال تصحیف و سهو و مبالغه در آن نرود و شاید تضعیف یا استبعاد به سه وجه دفع شود:
اول آنکه:
سند حدیثى ضعیف باشد و چون ضعف سند دلیل کذب آن نیست شاید کسى قرینه بر صحّت آن بیابد که ما بر آن قرینه مطّلع نشده باشیم.
دوم آنکه:
در نقل حدیث کلمها تصحیف شود یا راوى سهوا آن را به کلمه دیگر تبدیل کند و آن سبب استبعاد یا تکذیب حدیث گردد و شاید بعد از این کسى بر آن تصحیف یا سهو متنبّه گردد و رفع استبعاد شود چنانکه در اول کتاب حدیثى گذشت که حمل عیسى علیه السّلام شش ماه بود و مؤلف گفت: این سهو است و صحیح حمل یحیى است. و در قضیه میثم گفتیم که:
وى در آن سال که کشته شد عمره گذاشت نه حج و آن روایت که ذکر حج کرده است مراد عمره است.
سیّم آنکه:
مبالغه در حدیثى راه یافته و راوى مطلب را بزرگتر از آنچه واقع شده است بنماید یا کمتر و از این جهت به نظر مستبعد آید و چون کسى به دقت در آن نگرد اصل واقعه را از زواید آن جدا تواند کرد.
اینها که گفتیم در اخبار ضعیف است و اخبار صحیح را خود تکلیف معیّن است و از اینکه عبید الله قاتل این دو طفل را بکشت تعجّب نباید کرد چون وى مردى تیزبین و دوراندیش و سخت سیاست بود و پس از بذل جوائز به کشندگان امام علیه السّلام مىترسید مردم به طمع جایزه به اندک تهمتى تیغ در میان قبائل نهند و بىاذن او مردم را بکشند و سرشان را بیاورند و جایزه خواهند که این از هواداران حسین بود. و به روایت مناقب قدیم او به کشتن آن دو طفل از پیش امر نکرده بود.[2]
یکی از سوالات و شبهاتی که در ایام محرم مطرح میشود این است که چرا شیعیان در دهه اول محرم و از روز اول محرم شروع به عزاداری میکنند در حالی که امام و یارانش هنوز به شهادت نرسیدهاند و آن واقعه جانسوز در روز دهم محرم و در روز عاشورا اتفاق افتاده است؟
برای پاسخ به این شبهه و سؤال باید گفت: این رفتار و فرهنگی که بین شیعیان رواج پیدا کرده و به یک فرهنگ غنی تبدیل شده است علل و عوامل مختلفی دارد که بخشی از آن اشاره میشود.
درست است که فاجعه کربلا در روز دهم محرم اتفاق افتاده اما ما با توجه به سیره امامان خود و برای عرض ادب به امام حسین(ع) و شهیدان کربلا از روز اول محرم عزاداری می کنیم چراکه در نقل های تاریخی و حدیثی داریم که همین که ماه محرم فرا می رسید امامان ما دیگر لبخندی بر لبشان دیده نمی شد و حزن و اندوه آن ذوات مقدس را فرا می گرفت و عزادار بودند و این عزاداری در روز عاشورا به اوج می رسید.
با توجه به محدودیت هایی که برای آن امامان از سوی دستگاه های خلافت ایجاد شده بود، ائمه در خانه خود عزاداری می کردند و شُعرایی را دعوت می کردند و آنها با سرودن اشعاری حزین در مصیبت بزرگ شهادت امام حسین(ع)، فضای حزین و سوگواری را پدید می آوردند و ائمه و خانواده های ایشان به عزاداری می پرداختند.
در روایت آمده است که امام رضا(علیهالسلام) فرمودند: «إِذَا دَخَلَ شَهْرُ اَلْمُحَرَّمِ لاَ یُرَى ضَاحِکاً وَ کَانَتِ اَلْکِئَابَةُ تَغْلِبُ عَلَیْهِ حَتَّى یَمْضِیَ مِنْهُ عَشَرَةُ أَیَّامٍ فَإِذَا کَانَ یَوْمُ اَلْعَاشِرِ کَانَ ذَلِکَ اَلْیَوْمُ یَوْمَ مُصِیبَتِهِ وَ حُزْنِهِ وَ بُکَائِهِ وَ یَقُولُ هُوَ اَلْیَوْمُ اَلَّذِی قُتِلَ فِیهِ اَلْحُسَیْنُ عَلَیْهِ السَّلاَمُ»[1]. هنگامی که ماه محرم شروع میشد، دیگر کسی پدرم را خندان نمیدید و هر روز ناراحتی او بیشتر میشد تا روز دهم محرم. پس وقتی روز دهم میرسید، آن روز روز مصیبت و اندوه و گریۀ او بود.
در روایت مشهور دیگری وقتی پسر شبیب در اول محرم بر امام رضا(ع) وارد شد، حضرت برای او ذکر مصیبت شهادت و اسارت اهل بیت(ع) را کردند.
ریان بن شیب مىگوید:
دَخَلْتُ عَلَى اَلرِّضَا عَلَیْهِ السَّلاَمُ فِی أَوَّلِ یَوْمٍ مِنَ اَلْمُحَرَّمِ - فَقَالَ لِی یَا اِبْنَ شَبِیبٍ أَ صَائِمٌ أَنْتَ فَقُلْتُ لاَ فَقَالَ إِنَّ هَذَا اَلْیَوْمَ هُوَ اَلْیَوْمُ اَلَّذِی دَعَا فِیهِ زَکَرِیَّا عَلَیْهِ السَّلاَمُ رَبَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ فَقَالَ «رَبِّ هَبْ لِی مِنْ لَدُنْکَ ذُرِّیَّةً طَیِّبَةً إِنَّکَ سَمِیعُ اَلدُّعاءِ» فَاسْتَجَابَ اَللَّهُ لَهُ وَ أَمَرَ اَلْمَلاَئِکَةَ فَنَادَتْ زَکَرِیَّا « وَ هُوَ قائِمٌ یُصَلِّی فِی اَلْمِحْرابِ أَنَّ اَللّهَ یُبَشِّرُکَ بِیَحْیى» فَمَنْ صَامَ هَذَا اَلْیَوْمَ ثُمَّ دَعَا اَللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ اِسْتَجَابَ اَللَّهُ لَهُ کَمَا اِسْتَجَابَ لِزَکَرِیَّا عَلَیْهِ السَّلاَمُ ثُمَّ قَالَ یَا اِبْنَ شَبِیبٍ إِنَّ اَلْمُحَرَّمَ هُوَ اَلشَّهْرُ اَلَّذِی کَانَ أَهْلُ اَلْجَاهِلِیَّةِ فِیمَا مَضَى یُحَرِّمُونَ فِیهِ اَلظُّلْمَ وَ اَلْقِتَالَ لِحُرْمَتِهِ فَمَا عَرَفَتْ هَذِهِ اَلْأُمَّةُ حُرْمَةَ شَهْرِهَا وَ لاَ حُرْمَةَ نَبِیِّهَا صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ لَقَدْ قَتَلُوا فِی هَذَا اَلشَّهْرِ ذُرِّیَّتَهُ وَ سَبَوْا نِسَاءَهُ وَ اِنْتَهَبُوا ثَقَلَهُ فَلاَ غَفَرَ اَللَّهُ لَهُمْ ذَلِکَ أَبَداً یَا اِبْنَ شَبِیبٍ إِنْ کُنْتَ بَاکِیاً لِشَیْءٍ فَابْکِ لِلْحُسَیْنِ بْنِ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ عَلَیْهِ السَّلاَمُ فَإِنَّهُ ذُبِحَ کَمَا یُذْبَحُ اَلْکَبْشُ وَ قُتِلَ مَعَهُ مِنْ أَهْلِ بَیْتِهِ ثَمَانِیَةَ عَشَرَ رَجُلاً مَا لَهُمْ فِی اَلْأَرْضِ شَبِیهُونَ وَ لَقَدْ بَکَتِ اَلسَّمَاوَاتُ اَلسَّبْعُ وَ اَلْأَرَضُونَ لِقَتْلِهِ وَ لَقَدْ نَزَلَ إِلَى اَلْأَرْضِ مِنَ اَلْمَلاَئِکَةِ أَرْبَعَةُ آلاَفٍ لِنَصْرِهِ فَوَجَدُوهُ قَدْ قُتِلَ فَهُمْ عِنْدَ قَبْرِهِ شُعْثٌ غُبْرٌ إِلَى أَنْ یَقُومَ اَلْقَائِمُ فَیَکُونُونَ مِنْ أَنْصَارِهِ وَ شِعَارُهُمْ یَا لَثَارَاتِ اَلْحُسَیْنِ یَا اِبْنَ شَبِیبٍ لَقَدْ حَدَّثَنِی أَبِی عَنْ أَبِیهِ عَنْ جَدِّهِ عَلَیْهِمُ اَلسَّلاَمُ أَنَّهُ لَمَّا قُتِلَ اَلْحُسَیْنُ جَدِّی صَلَوَاتُ اَللَّهِ عَلَیْهِ مَطَرَتِ اَلسَّمَاءُ دَماً وَ تُرَاباً أَحْمَرَ یَا اِبْنَ شَبِیبٍ إِنْ بَکَیْتَ عَلَى اَلْحُسَیْنِ عَلَیْهِ السَّلاَمُ حَتَّى تَصِیرَ دُمُوعُکَ عَلَى خَدَّیْکَ غَفَرَ اَللَّهُ لَکَ کُلَّ ذَنْبٍ أَذْنَبْتَهُ صَغِیراً کَانَ أَوْ کَبِیراً قَلِیلاً کَانَ أَوْ کَثِیراً یَا اِبْنَ شَبِیبٍ إِنْ سَرَّکَ أَنْ تَلْقَى اَللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ وَ لاَ ذَنْبَ عَلَیْکَ فَزُرِ اَلْحُسَیْنَ عَلَیْهِ السَّلاَمُ یَا اِبْنَ شَبِیبٍ إِنْ سَرَّکَ أَنْ تَسْکُنَ اَلْغُرَفَ اَلْمَبْنِیَّةَ فِی اَلْجَنَّةِ مَعَ اَلنَّبِیِّ وَ آلِهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ فَالْعَنْ قَتَلَةَ اَلْحُسَیْنِ یَا اِبْنَ شَبِیبٍ إِنْ سَرَّکَ أَنْ تَکُونَ لَکَ مِنَ اَلثَّوَابِ مِثْلَ مَا لِمَنِ اُسْتُشْهِدَ مَعَ اَلْحُسَیْنِ عَلَیْهِ السَّلاَمُ فَقُلْ مَتَى مَا ذَکَرْتَهُ «یا لَیْتَنِی کُنْتُ مَعَهُمْ فَأَفُوزَ فَوْزاً عَظِیماً» یَا اِبْنَ شَبِیبٍ إِنْ سَرَّکَ أَنْ تَکُونَ مَعَنَا فِی اَلدَّرَجَاتِ اَلْعُلَى مِنَ اَلْجِنَانِ فَاحْزَنْ لِحُزْنِنَا وَ اِفْرَحْ لِفَرَحِنَا وَ عَلَیْکَ بِوَلاَیَتِنَا فَلَوْ أَنَّ رَجُلاً تَوَلَّى حَجَراً لَحَشَرَهُ اَللَّهُ مَعَهُ یَوْمَ اَلْقِیَامَةِ.[2]
روز یکم ماه محرم نزد امام رضا علیه السّلام رفتم.آن حضرت به من چنین فرمود: اى پسر شیب! روزه گرفتهاى؟ گفتم: نه. فرمود: امروز همان روزى است که حضرت زکریا علیهالسّلام به پیشگاه خدا نیایش کرد و گفت: پروردگارا! از نسل خود نسل پاکیزهاى ارزانىام دار. بىگمان تو دعاى آدمى را مىشنوى. خداوند خواسته او را اجابت کرد و به فرشتگان فرمان داد. آنان در محراب عبادت زکریا، او را چنین ندا دادند که پروردگارت تو را به میلاد یحیى بشارت مىدهد. هرکس یکم محرم را روزه بگیرد و آنگاه نیایش کند، خداوند خواستهاش را برآورده مىکند، همانگونه که خواسته زکریا را عطا فرمود.
آنگاه حضرت رضا علیه السّلام چنین فرمود:
اى پسر شیب! بىگمان محرم ماهى است که مردم عصر جاهلیت ستم و کشتار را در آن حرام مىشناختند و بدان حرمت مىنهادند. اما این امت نه حرمت محرم الحرام را رعایت کردند و نه حرمت پیامبر خدا صلّى اللّه علیه و آله را. در ماه محرم نسل او را به قتل رساندند و زنان او را به اسارت بردند و دارایى او را به بردند. خداوند هرگز این ستم را نخواهد بخشید.
اى پسر شیب!اگر براى کسى مىخواهى اشک بریزى، براى حسین علیه السّلام اشک بریز که مانند گوسفند سر او را از تن جدا کردند و نیز هجده تن از خانوادهاش همراه با او به قتل رسیدند که همانندى نداشتند. آسمانهاى هفتگانه و زمین در سوگ او اشک ریختند و نیز چهار هزار فرشته براى کمک به حسین علیهالسّلام روانه زمین شدند و ناگاه حسین علیهالسّلام را شهید دیدند. آنان بر مزار حسین علیهالسّلام پریشانحال بمانند تا آنگاه که قائم آل محمد(عج) ظهور کند و حسین علیهالسّلام را مدد برساند. شعار آنان «یا لثارات الحسین» است.
اى پسر شیب! پدرم از پدرش و او از جدش برایم فرمود: آنگاه که جدم حسین علیهالسّلام به قتل رسید، آسمان خون و خاک سرخ باریدن گرفت.
اى پسر شیب! اگر بر حسین علیهالسّلام اشک بریزى تا آنکه قطرههاى اشک تو بر گونههایت جارى شود، خداوند گناهان تو را از کوچک و بزرگ و کم و بسیار خواهد آمرزید.
اى پسر شیب! اگر تمایل دارى خدا را دیدار کنى، درحالىکه گناهى بر او نباشد، حسین علیهالسّلام را زیارت کن.
اى پسر شیب! اگر دوست دارى در غرفههاى پیشساخته بهشت همراه با پیامبر باشى، بر آنان که حسین علیهالسّلام را شهید کردند، لعن کن
اى پسر شیب!اگر مىخواهى پاداش شهیدان کربلا را به دست آورى، هرگاه یاد حسین علیهالسّلام کردى، چنین بگو: «کاش با آنان بودم و به کامیابى بزرگ نایل مىگشتم» اى پسر شیب! اگر علاقه دارى همراه با ما اهل بیت در مرتبههاى بلند بهشت جاى گیرى، براى اندوه ما اندوهگین شو و براى شادى ما شادمان شو و همواره التزام قلبى و عملى به ولایت ما داشته باش. اى پسر شیب بدان هرکس سنگى را دوست داشته باشد.بىگمان خداوند او را در رستاخیز با همان سنگ محشور خواهد ساخت.
لذا چون روش ائمه در بزرگداشت شهادت امام حسین(ع) از اول محرم بوده است شیعه هم با تأسی به سیره پاک آن ذوات مقدس از اول محرم عزاداری خود را آغاز می کند.
از طرف دیگر ممکن است یک دهه عزاداری قبل از عاشورا برای بعضیها کسب توجه و آمادگی برای ایجاد سوز در روز دهم باشد. کسانی که دل غافلی دارند یا در اثر توجه به تعلقات دنیا احساس محبتشان به امام حسین(ع) کم شده باشد ده روز فرصت دارند تا در محافل عزاداری با شنیدن مواعظ و معارف دینی آمادگی لازم را کسب نمایند تا مبادا در روز مصیبت بزرگ اباعبدالله الحسین(علیهالسلام) بیاحساس و بیتوجه حضور پیدا کنند.
شاید به این دلیل باشد که عزاداران قبل از عاشورا با ده شب عزاداری بتوانند خود را برای حضور در غم بزرگ عاشورا آماده کنند. چرا که پس از یک هفته عزاداری، حضور در ذکر مصیبت هولناک عاشورا قابل تحملتر خواهد بود. تمام عزاداران میدانند که اگر عزاداری از روز عاشورا شروع میشد چقدر ذکر مصیبتها در عاشورا دردناکتر و غیرقابل تحملتر میشد. اینکه پیامبر اکرم(ص) فرمودند: «إِنَّ لِقَتْلِ الْحُسَیْنِ حَرَارَةً فِی قُلُوبِ الْمُؤْمِنِینَ لَا تَبْرُدُ أَبَداً»[3] این حرارت را هر کسی حس کرده باشد، میداند بیمقدمه وارد روز عاشورا شدن بسیار دشوار است.
و شاید حکمت آن این باشد که در واقع این عزاداری دهۀ اول محرم یک نوع اعلام آمادگی برای نصرت است تا صرف سوگواری، و گویی عزاداران به قصد یاری اباعبدالله الحسین(علیهالسلام) از همان ابتدای محرم به خیمۀ اباعبدالله الحسین(علیهالسلام) میروند که مولایشان را غریب نگذارند. به همین دلیل عزاداری دهۀ عاشورا رنگ و بوی حماسی دارد و دستههای عزا با علائم دستههای رزمی در میادین دیده میشوند. در حالی که عزاداری از عصر عاشورا و شام غریبان به بعد تنها رنگ و بوی غم به خود میگیرد و حتی رسم شده است از ظهر عاشورا به بعد بیرقها را به علامت شهادت اباعبدالله الحسین(علیهالسلام) میخوابانند و دیگر برافراشته نگه نمیدارند.
شروع جریان کربلا و آغاز این حرکت بزرگ از قبل از روز عاشورا شروع شده و از روز اول و دوم محرم به و ورود حضرت به سرزمین کربلا این حرکت شکل دیگری به خود میگیرد و حضرت از این روز تا روز دهم در محاصره دشمنان بوده و از جهات مختلف حضرت در مضیقه و سختی قرار گرفتند.
از طرف دیگر اگر ائمه اطهار (علیهمالسلام) فقط روز شهادت را گرامی میداشتند، چیزی بیشتر از یک یادبود عاطفی نبود؛ اما بخش اعظمی از فلسفه حرکت امام حسین (علیهالسلام) به پیش از شهادت ایشان مربوط میشود و جای تأمل و تفکر زیادی دارد. این ۱۰ روز فرصت خوبی برای اندیشیدن درباره علت حرکت حضرت از مدینه به مکه، از مکه به عراق و انتخاب کوفه از میان شهرهای آن است. چرا در ایام عرفه که حاجیان در مکه حضور داشتند حضرت از مکه خارج شده و با آن وضعیت شهر مکه را وداع گفته و به همراه خانواده خویش به سمت کوفه حرکت کردند.
در تجلیل از درگذشتگان عادی مطالبی نیست که برای مردم بازگو شود و این غیر از شخصیت امام حسین(علیهالسلام) است که مقصد اصلی برپایی این مجالس یادآوری قیام حضرت امام حسین(علیهالسلام) و علل و عوامل و اهداف این قیام است.
لذاست که مجالس از ابتدا منعقد میشود که این مطالب به صورت تدریجی از ابتدای مطالبه بیعت برای یزید بن معاویه از آن حضرت در مدینه منوره که موجب خروج آن حضرت از مدینه و پناه بردن به مکه شده است.
تا انتهای شهادت که البته تمام این گزارشات و اخبار را یک روزه نمی توان در یک مجلس تمام کرد لذاست که این مجالس را در دهه محرم تقسیم کردند تا بتوان در هر مجلسی گوشه ای از اخبار مربوط به قیام امام حسین(علیهالسلام) را با یکدیگر بازگویی و یادآوری کنند.
شیعیان در این دهه به عرب و عجم تقسیم شدند که هر روز از دهه را به نام بخشی از اخبار امام حسین(علیهالسلام) تقسیم کردند.
به عنوان مثال شیعیان فارس و ایرانی مجلس روز اول محرم را به نام اولین شهید راه امام حسین(علیهالسلام)، حضرت مسلم بن عقیل برپا می کنند که اخبار نخستین شهید راه امام حسین(علیهالسلام) را در نخستین روز دهه محرم بازگو کرده باشند.
در صورتی که از قدیم در مجالس و محافل شیعیان عرب، شب و روز اول محرم را اختصاص به بررسی و بازگو کردن اخبار ائمه اطهار(علیهمالسلام) در دعوت شیعیان و پیروانشان به اقامه این مجالس بوده است که انصافاً هر دو، مناسبت های درستی است.
اینگونه نیست که بعد از عاشورا و شهادت امام حسین (علیه السلام) عزاداری نشود یا کمتر شود بلکه این عزاداری ها نه تنها تا آخر محرم بلکه تا اربعین امام حسین(علیه السلام) نیز ادامه دارد و در اربعین به اوج شکوه و عظمت خود می رسد.
به طوری که حتی گاها عزاداریهای اربعین از ایام محرم هم بیشتر می باشد. تا آنجا که زیارت امام حسین (علیهالسلام) در اربعین و اقامه عزا در کنار آن حضرت جزو نشانه های یک شیعه واقعی لقب می گیرد. چنانکه در روایتی امام حسن عسکری (علیه السلام) بدان اشاره کرده و می فرماید:
(علامات المؤمنین خمس: صلاةُ الإحدی و الخمسین، و زیارةُ الاربعین، والتَختم فی الیَمین، و تَعفیرُ الجبین، و الجهر بِبِسم الله الرحمن الرحیم:[4]
علامات مؤمن پنج چیز است:
اقامه پنجاه و یک رکعت نماز در شبانه روز (هفده رکعت واجب و سی و چهار رکعت نافله)، زیارت اربعین، انگشتر به دست راست کردن، جبین را در سجده بر خاک گذاشتن، در نماز بسم الله الرحمن الرحیم را بلند گفتن.)
نهایت اینکه این غم و روضه ی مصیبت عظمای سید الشهداء علیه السلام نمک تمام روضه ها و مصیبت های دیگر ائمه علیهم السلام است. زیرا تمام عزاداری های دیگر ائمه علیهم السلام با اشک بر سید الشهدا علیه السلام ختم شده و به نتیجه می رسد.
آنگاه که بنابر حکمت الهی در سال 260 هجری امام عسگری علیه السلام به شهادت رسید و دوران غیبت صغری آغاز شد، چون امامان از میان شیعه غایب شدند گویا حکمت الهی بر این تعلق گرفت که 4 دولت شیعی (دو دولت شیعی ناقص و دو دولت شیعی کامل) در منطقه اسلامی برپا شود.
دولتهای شیعی ناقص عبارت بودند از دولت چهار امامی زیدی که در یمن برپا شد و دولت شش امامی اسماعیلی که در فسفات مصر به روی کار آمد و بیش از 3 تا 4 قرن حکومت را به دست داشت.
همزمان با این دو دولت، دو دولت شیعی کامل یعنی دولتهای 12 امامی یکی در بلاد شام (سوریه، لبنان، فلسطین و اردن) به نام دولت حمدانیان و دیگری در ایران و عراق به نام دلت آلبویه بر سر کار آمدند.
آل بویه در ایران به دربار عباسی راه یافت و از آنجا که به مصلحت سیاسی خود نمیدید که با بنیعباس از در مخالفت درآید لذا خود را به عنوان وزرای عباسی مطرح کردند و دولت را در دست گرفتند.
این دولت با توجه به اینکه شیعه بود از عالم شیعه آن روزگار یعنی شیخ مفید خواست تا مراسم شیعی را برای آنها معین کند، ایشان نیز در کتاب «مسارالشیعه الکرام» کلیه یادبودهای اسلامی شیعی را از زمان پیامبر اکرم صل الله علیه وآله تا امام زمان عجل الله فرجه ثبت کرد.
در این کتاب هم روزهای ولادت و شهادت ائمه و هم سایر روزهای بزرگ شیعی ذکر شده است که در واقع نوعی بیانیه یا مانیفست شیعی است.سیره علمای شیعه در ایام محرم به شکل کاملا روشن در تاریخ بیان شده است؛ علما، بزرگان و مسئولان دولتهای شیعه همواره مراسم محرم را از اول محرم برپا میکردند
و اوج این مراسم در روز تاسوعا و عاشورای حسینی بوده است و اصولا حرکت دستهجات عزاداری و سینهزنی و حمل پرچم توسط دستهها به وسیله دولتهای شیعی در گذشته بخصوص دولت دیلیمان در بغداد تأسیس شده است که به گروههای نظامی دستور میدادند تا به رسم عزا، با حمل پرچم در شهر حاضر شوند.
در منابع تاریخی نقل است که عضدالدوله دستور میداد بازارهای بغداد را به رسم عزا میبستند و حصیر یا بوریا در میان بازار پهن کرده و غذای فراوان در آن میریختند و از مردم دعوت میکردند که از این غذا استفاده کنند.
بنابراین این شیوه عزاداری و حرکت دستهجات با پرچم و همچنین اطعام طعام در مسیر دستهجات عزاداری در نیمه دوم قرن چهارم هجری تأسیس شد و در طول تاریخ در هر زمان و هر جا دولت شیعهای برپا شده است این مراسم را احیا کرده است.